فوج

با قرائت این خطبه ها برای عاشقان اهلبیت علیه السلام آنها را از مهجوریت خارج کرده تا مورد نظر ویژه خدا و عزیزان خدا یعنی محمد و آل محمد قرار گیرد.
امروز چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

خطبه خوانی شامل خطبه های هفتگانه اهل بیت علیهم السلام


 


خطبه خوانی شامل خطبه های هفتگانه اهل بیت علیهم السلام


 

 

مشخصات کتاب

سرشناسه : موسی کاظمی نائینی، رضا، 1347 -

عنوان و نام پدیدآور : خطبه خوانی شامل خطبه های هفتگانه اهل بیت علیهم السلام (امام سجاد ، حضرت زینب ، ام کلثوم، فاطمه صغری).../سیدرضا موسی کاظمی نایینی.

اشاره

ص : 2

ص : 3

بسم الله الرحمن الرحیم

شامل:

خطبه های (امام سجاد، حضرت زینب، ام کلثوم و فاطمه صغری) علیهم السلام

در کوفه، شام، مدینه

همراه با روش خطبه خوانی، گریز و ذکر مصائب و CD سبک اجرای خطبه ها توسط مؤلف:

حجت الاسلام دکتر سید رضا موسی کاظمی نایینی

ص : 4

قابل توجه عزیزان

با قرائت این خطبه ها برای عاشقان اهلبیت علیه السلام آنها را از مهجوریت خارج کرده تا مورد نظر ویژه خدا و عزیزان خدا یعنی محمد و آل محمد قرار گیرد.

ص : 5

اهدا

تقدیم به آزادگان کربلا خصوصاً حضرت امام سجاد علیه السلام حضرت زینب علیه السلام حضرت ام کلثوم علیها السلام حضرت فاطمه صغری علیها السلام و همچنین میزبان عزیزمان حضرت معصومه علیها السلام

ص : 6

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

ص : 7

ص : 8

ص : 9

ص : 10

ص : 11

 

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد و سپاس خداوند متعال را که پروردگار جهانیان است و درود و صلوات و سلام بر سید و مولای ما، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهلبیت ایشان، خصوصاً حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که جان ناقابل ما فدای ایشان باد، و لعنت خداوند بر همه دشمنان ایشان تا روز قیامت.

قال الله تعالی فی کتابه الکریم: إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ ا لرِّجسَ أهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً. براستی که خداوند می خواهد هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم: مَثَلُ اهل بیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَ فیها نَجا و مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مثال اهلبیت من، مانند مثال کشتی نوح است؛ که هر کس سوار بر آن کشتی شد نجات پیدا کرد و هر کس از آن دوری کرد، غرق شد.

از زمان حضرت آدم علیه السلام تا کنون ایراد خطبه و پند و اندرز و بیدار کردن انسانها و فریاد بر علیه ستمگران رواج داشته است و این کار یکی از وظایف مهم و اصلی پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و پیروان ایشان بوده است.

ص : 12

پیامبر اکرم علیه السلام در خطابه ها و سخنرانی های متعدد خویش، باعث تنبّه و بیداری مردم می شدند. از خطبه های معروف حضرت خطبۀ غدیریّه در مورد خلافت و جانشینی علی علیه السلام و خطبۀ شعبانیه در اهمیت ماه مبارک رمضان است.

پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیر بیان، علی علیه السلام خطبه های روشنگرانه ای بیان نموده اند که 241 خطبه از آن خطب در نهج البلاغه جمع آوری شده است.

از خطبه های معروف حضرت، خطبۀ شِقشقیّه است که در واقع رنج نامه مولاست، و خطبۀ هَمّام که در مورد متقین است.

خطبّ پاره تن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهراء علیها السلام در مسجد النبی، نیز افشاکنندۀ ریا و نفاق و کفر منافقین مدینه است. خطبه های میوه های دل حضرت زهراء علیها السلام، امام حسن و امام حسین علیهم السلام نیز نمونه هایی از همان خطبه های نبوی و علوی و فاطمی است؛ خصوصاً خطبه های حضرت سید الشهداء علیه السلام که در سفر پر بلای کربلا از مدینه تا مکه و تا کربلا ایراد شده است.

و اما خطبه های اهل بیت علیهم السلام از جمله، امام سجاد و حضرت زینب و ام کلثوم و فاطمه صغری علیها السلام که اگر نبود این خطابه ها، حقیقتاً کربلا در کربلا می ماند و اثری از خون شهدای کربلا بر جای نمی ماند.

مرحلۀ اول عملیات را امام حسین علیه السلام و اصحاب و خاندان شهیدش با موفقیت به انجام رساندند و امام مرحلۀ دوم عملیات که اساس و بنیان بنی امیه را از بیخ و بُن بر کند، توسط امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام و افشاگریهای این آزادگان خدا در کاخهای ابن زیاد و یزید ملعون صورت

ص : 13

گرفت که ضربۀ نهایی را بر آنها وارد آورد و در نهایت امام حسین علیه السلام با هفتاد و دو یار با وفا بر سی هزار نفر یزیدی پیروز شد.

این خطبه ها چنان اثر گذار شد، که صدای شیون و نالۀ کوفیان بلند شد و اظهار پشیمانی کردند و یزیدیان اجازه دادند که مجلس سوگواری و روضه خوانی در عزای امام حسین علیه السلام در مرکز حکومت اموی یعنی شام، برپا شود و یزید پلید از ترس برپایی انقلاب در شام، دستور داد که هر چه زودتر کاروان آزادگان کربلا روانۀ مدینه شوند و در ظاهر تقصیر را به گردن ابن زیاد انداخت.

خطبۀ امام سجاد علیه السلام در شام، که در واقع بیان فضایل علی علیه السلام و در پایان روضه خوانی ایشان در عزای پدر عزیزش در مجلس یزید ملعون و با حضور چندین هزار نفر از شامیان بود، یزید را مجبور کرد به مؤذن دستور دهد که اذان بگوید، ولی سخنان حضرت اثرش را گذاشت و مجلس را متفرق نمود.

خطبۀ حضرت زینب علیها السلام در کوفه و جملۀ زیبای آن عزیز در حضور ابن زیاد ملعون که فرمود: «ما رأیتُ الاّ جَمیلاً» (من جز زیبایی ندیدم) و رسوا کردن یزید در شام از جملۀ این خطبه هاست.

و خطبۀ ام کلثوم علیها السلام در کوفه که در قسمتی از آن فرمود: مرگ بر شما باد ای اهل کوفه! آیا می دانید که چه خونی را ریختید...؟ و چه اموالی را به غارت بردید؟

و این خطبه ها چنان تأثیری داشت، که صدای گریه و نالۀ کوفیان بلند شد

ص : 14

و خاک بر سرشان ریختند. و خطبۀ فاطمه صغری بنت الحسین علیها السلام در کوفه که در قسمتی از آن می فرماید: «تَبّاً لَکُم» مرگ بر شما (کوفیان) باد. در انتظار لعنت و عذاب الهی باشید. به خدا قسم قلبهایتان سخت شد...

و اما آنچه که باعث شد، اینجانب هفت خطبۀ کوبندۀ اهل بیت علیهم السلام را در یک مجموعه گردآوری نمایم، اینکه تا کنون، کتابی که این خطبه ها را یک جا داشته باشد، تا دسترسی به آن و بیانش برای روحانیون، خطبا و مداحان، آسان باشد، را ندیدم.

در محرم سال 1429 ه-ق-1387 ه-ش به این فکر افتادم که این خطبه ها را پیاده نموده، و پس از مطالعه و اضافه نمودن گریزهایی از مصائب مرتبط، در مسجد المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شهر مقدس قم، برای عاشقان ابی عبدالله الحسین علیه السلام بخوانم. سال بعد نیز در محرم سال 1430 ه-ق-1388ه-ش که جهت تبلیغ به شهرستان نایین رفته بودم، این خطبه ها را به روش خطبه خوانی همراه با گریز و ذکر مصائب برای همشهریان عزیزم، در مسجد امام حسین علیه السلام قرائت کردم که حال و هوای خاصی به مجلس می داد و برای مستمعان بسیار جذاب بوده، اظهار رضایت می کردند و حتی بعضی می گفتند، این اولین بار است که برخی از این خطبه ها را می شنوند.

در آستانه محرم 1431 ه-ق-1388 ه-ش بر آن شدم که کتابی شامل مجموعه ای کامل از هفت خطبه، همراه با ترجمه ای روان و گریزهایی بصورت مصیبت، چاپ شود و در اختیار علاقمندان، خصوصاً روحانیون و مداحان عزیز قرار گیرد و باعث گرمی مجالس حسینی شود.

از خصوصیات این کتاب اینکه:

ص : 15

1. از آن جایی که جملات عربی خطبه ها که از زبان اهل بیت علیهم السلام بیان شده دارای حلاوت و شیرینی خاصی است که در ترجمۀ آن نیست، ابتدا جمله عربی آورده شده، که خطبه خوان پس از خواندن هر عبارت عربی، بلافاصله ترجمه آن را با سوز و گداز می خواند.

2. از برخی عبارات خطبه ها، مصیبتی از مصائب اهل بیت علیهم السلام گریز زده شده است، که خود نقش مؤثری در جذب مخاطب و ایجاد حزن و غم و اندوه در او دارد و باعث، ریزش اشکی می شود که قطره ای از آن شوینده گناهان است و پاداش بهشت را به دنبال دارد.

3. تعداد اندکی از اشعار هم در ارتباط با مصائب آورده شده، که خود نقشی مؤثر در حال و هوای معنوی مجلس دارد.

4. این خطبه ها به ترتیبی که در کتاب شریف لهوف سید بن طاووس آمده، مرتب شده است که عبارتند از:

الف. خطبۀ حضرت زینب علیها السلام در کوفه.

ب. خطبۀ حضرت فاطمه صغری در کوفه.

ج. خطبۀ حضرت ام کلثوم علیها السلام در کوفه.

د. خطبۀ امام سجاد علیه السلام در کوفه.

ه. خطبۀ حضرت زینب علیها السلام در شام.

و. خطبۀ امام سجاد علیه السلام در شام.

ز. خطبۀ امام سجاد علیه السلام نزدیک مدینه.

ص : 16

5. منبع این خُطب، کتاب شریف لهوف سید بن طاووس است، که مقام معظم رهبری جهت قرائت مقتل، معرفی کرده اند؛ البته خطبه امام سجاد علیه السلام در شام، از کتاب شرف بحار الانوار نقل شده است.

6. CD سبک و روش خطبه خوانی که توسط اینجانب، اجرا گردیده و هفت خطبه را شامل می شود، نیز جهت استفاده علاقمندان، آمادۀ عرضه است.

در پایان از خداوند بخشندۀ مهربان، خواستارم که این سعی قلیل را قبول درگاهش نموده، باقیات الصالحاتی باشد برای حقیر و همه کسانی که ما را به این راه هدایت کردند، و صلۀ ما را زیارت چهارده معصوم علیهم السلام در دنیا و شفاعتشان در آخرت قرار دهد و دعای خیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را شامل حال ما نماید.

و در پایان به یاد مسافر حضرت زهرا علیها السلام چنین زمزمه می کنیم که:

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست***هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

چشم به راه دعای خیر شما در حیات و ممات

«العبد الرّاجی الی فضل الله تعالی، (بندۀ امیدوار به فضل خداوند متعال) طلبه عُشُ آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم؛ سید رضا موسی کاظمی نایینی

قم المقدسه: 1430 ه-ق-1388ه-ش

ص : 17

فصل اول

خطبه خوانی

حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه

ص : 18

ص : 19

 

فصل اول خطبه خوانی حضرت زینب علیها سلام در کوفه

گزارش اخبار پس از شهادت امام حسین علیه السلام

 

پس از شهادت امام حسین علیه السلام عمر سعد لعین سر مطهر امام حسین علیه السلام را در همان روز عاشورا به همراه خولی (لعنه الله) به نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد و دستور داد که شمر پلید و قیس بن اشعث ملعون سرهای نورانی سایر شهداء (رضوان الله علیهم اجمعین) را به کوفه ببرند. روایت است که سرهای مطهر اصحاب امام حسین علیه السلام هفتاد و هشت سر نورانی بودند که قبیله های عرب برای تقرب جستن به ابن زیاد ملعون و یزید لعین، در میان خود قسمت نمودند. خود عمر سعد روز عاشورا و روز یازدهم را تا هنگام ظهر در کربلا ماند و بعدازظهر، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر روی شتران بی جهاز، سوار نمودند. چهل شتر اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را حمل می کرد. زنان آل عصمت و طهارت را که امانتهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند مانند اسیران ترک و روم با شدت مصیبت و کثرت غم و غصه، به اسیری می بردند.

 

گریز حرکت کاروان آزادگان از کربلا

کاروان را از قتلگاه حرکت دادند، جایی که پیکرهای پاک شهداء در میان خاک و خون روی زمین پراکنده بود. همه خود را از روی مرکبها به زمین انداختند و هر یک شهیدی را در بر گرفتند و به گریه و

ص : 20

ناله و اشک و آه پرداختند. فقط یک نفر نتوانست خود را از مرکب روی زمین بیاندازد و او امام سجاد علیه السلام بود که پاهایش را از زیر مرکب با زنجیر بسته بودند. زینب علیها السلام ناله ای از دل کشید و فریاد زد:

«یا مُحَمَّداه، صَلّی عَلَیکَ مَلائکَهُ السَّماء، هذا حُسینٌ بالعَراءِ، مُرَمَّلُ بالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاعضاء، و بَناتُکَ سَبایا... .»

یا محمد! که فرشتگان آسمان بر تو درود می فرستند، این حسین تو است که آغشته به خون و با پیکر قطعه قطعه در میان بیابان افتاده است و اینان دختران تواند که آنها را به اسارت می برند.

در پی زینب علیها السلام زنان صدا به شیون و زاری بلند کردند و دوست و دشمنی به گریه در آمدند. زینب علیها السلام بدن برادر را در بغل گرفت و ناله می زد و از او جدا نمی شد.

زجر بن قیس ملعون در حالی که تازیانه در دست داشت، کنار قتلگاه آمد و فریاد کشید که زود سوار بر شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت علیهم السلام از کنار پیکرها بلند نمی شدند. زجر ملعون با تازیانه آنها را می زد تا سوار بر شترها گردانید. کسی که از حسین علیه السلام دل نمی کند زینب علیها السلام است. به هر صورت زینب علیها السلام را از بدن برادر جدا کردند، و او همه خانمها و بچه ها را سوار مرکبها کرد؛ اما در آخر کسی نبود که زینب علیها السلام را کمک کند تا سوار مرکب شود. و این زبانحال زینب علیها السلام است که: کجایی عباسم؟ کجایی علی اکبرم؟ کجایی قاسمم؟ کجایی عزیز دلم حسینم؟!

کاروان حرکت کرد. اما دل زینب کنار حسین علیه السلام ماند.

ص : 21

ای همسفر زینب رفتیم و خداحافظ***ای تاج سر زینب رفتیم و خداحافظ

ای پادشه خوبان ای تشنه لب عریان***از کوی تو سرگردان رفتیم و خداحافظ

 

گریز رسیدن کاروان به کوفه

کاروان وقتی به کوفه رسید که خورشید غروب کرده بود، اسیران را شب، بیرون کوفه نگه داشتند تا فردا، روز روشن وارد کوفه کنند، تا حکومت بهتر بتواند برای پیروزی خود استفاده سیاسی کند.

اسیران را بیرون خیمه ها جای دادند و کودکان اهلبیت در گرسنگی به سر می بردند و به آنها غذا ندادند. روز دوازدهم فرا رسید. لشکر ابن زیاد شیپور و طبل می نواختند، مردم اجتماع کرده بودند. سرهای شهدا، پیشاپیش اسیران، روی نیزه ها قرار گرفت.

امام سجاد علیه السلام را بر شتر بی جهاز سوار کرده بودند و از رانهای او و رگهای گردن حضرت (بر اثر زخم غل جامعه) خون جاری بود. اسیران را در دروازۀ بنی خزیمه متوقف کردند. مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند. ام کلثوم خطاب به مردم کوفه گفت: ای مردم کوفه چشمهای خود را از نگاه به ما فرو اندازید، آیا از خدا و رسولش شرم نمی کنید که به تماشای حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پردازید...؟! در این هنگام زنی از زنان کوفه بر پشت بام آمد و فریاد زد:

ص : 22

«مِن اَیِّ الاُساری اَنتُنَّ؟» شما اسیران از کدام قبیله و خاندانید؟ آزادگان کربلا گفتند:

نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم! ما اسیران از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!

در این موقع آن زن از پشت بام پائین آمد و چندین قطعه لباس و روسری و مقنعه به آنها داد و آنان آن لباس ها را پذیرفتند و حجاب خویش نمودند. راوی گوید: امام سجاد علیه السلام هم همراه زنان اهل بیت، اسیر بود، در حالی که از بیماری ضعیف و ناتوان شده بود.

برخی از زنهای کوفه نان و خرما و گردو به کودکان حرم که در محملها بودند می دادند، ام کلثوم فریاد زد: ای مردم کوفه، صدقه بر ما حرام است؛ و آن غذاها را از دست و دهان کودکان می گرفت و به طرف مردم کوفه می انداخت، ناگهان هیاهو برخاست، سرهای شهدا را وارد کوفه کردند و پیشاپیش آنها، سر مقدّس امام حسین علیه السلام که مانند ماه بود و شبیه ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محاسنش به رنگ سیاه خضاب شده بود، روی نیزه قرار داشت. وقتی که زینب علیها السلام سر نازنین برادرش حسین علیه السلام را بر روی نیزه دید، بر اثر شدت اندوه، پیشانی اش را بر چوبه محمل کوبید و خون از زیر مقنعۀ او جاری شد. و سپس با سوز و گداز با سر برادر چنین سخن گفت: «ای ماه نوی که چون به کمال رسیدی، خسوف تو را فرا گرفت و پنهان شدی. ای پارۀ دلم، گمان نمی کردم که چنین روزی مقدّر شده باشد. ای برادرم! با این فاطمه کوچک سخن بگو که نزدیک است دلش آب شود و گداخته گردد... برادر جان! چقدر برای یتیم سخت است که او پدرش را صدا بزند، ولی پدر پاسخ او را ندهد».(1).


1- در کربلا چه گذشت؟ ترجمه نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص 516 و سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم محمد محمدی اشتهاردی، ص 418

ص : 23

زنهای کوفی با دیدن این صحنه ها از شدت ناراحتی، صورت خود را با ناخنهایشان می خراشیدند، و سیلی به صورت می زدند، و مردها ریشهای خود را می کندند.

در این هنگام امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «اَتَنُوحُونَ و تَبکوُنَ مِن اَجِلنا؟!!»

ای اهل کوفه! آیا به خاطر ما نوحه سرایی و گریه می کنید؟!!

فَمَنِ الَّذی قَتَلَنا. پس چه کسی عزیزان ما را به شهادت رسانده است؟!

بشیر بن جذلم (خزیم) اسدی می گوید: در آن روز به سوی زینب دختر امیرالمؤمنین علیه السلام متوجه شدم، به خدا سوگند! در عین حال که سخنور توانا و بی نظیری بود، حیا و متانت سراپای او را گرفته بود و گویا سخنان گهربار علی علیه السلام از زبان رسای او فرو می ریخت و او علی وار سخن می گفت. به مردم اشاره نمود سکوت کنند، در این هنگام، نفسها در سینه ها حبس شد و حتی زنگهای شتران از صدا افتاد، و زینب کبری علیها السلام خطبه ای را برای اهل کوفه چنین آغاز کرد.

 

خطبه حضرت زینب علیها سلام در کوفه

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

«اَلحَمدُللهِ، و الصَّلاهُ علی جدّی مُحَمَّد و آلِهِ الطَّیِّبینَ الاخیار».

محمد مهدی اشتهاردی، ص 418.

ص : 24

حمد و سپاس مخصوص خداوند است و درود بر جدم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان پاک و برگزیده او باد. «اَمّا بَعدُ: یا اَهلَ الکوُفَهِ، اما بعد، ای مردم کوفه!

«یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ، اَتَبکوُنَ؟!، ای اهل خدعه و نیرنگ! آیا برای ما گریه می کنید؟!

«فلا رَقاتِ الدَّمعَهُ، و لا هَدَاَتِ الرَّنَّهُ» پس اشک چشمانتان خشک نشود! و ناله هایتان پایان نپذیرد. «اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّه اَنکاثا، تَتَّخِذونَ اَیمانَکُم دَخَلاً بَینَکُم».

همانا، مَثَل شما مردم، مثل آن زنی است که رشته خود را بعد از آن محکم تابیده شده بود، تاب آن را باز می کرد. شما ایمان خود را مایه نیرنگ و مکر و خیانت در میان خود می گیرید.(1)

 

گریز به خطبه حضرت زهراء علیها سلام

حضرت زهراء علیها السلام هم در مسجد مدینه در خطبه ای که علیه حاکمان وقت ایراد فرمود، این آیه را تلاوت کرد که مثال شما به خاطر پیمان شکنی نسبت به بیعتی که با علی علیه السلام در غدیرخم داشتید، مثال همان زنی است که می بافت و سپس بافتۀ خود را وا می تابید.(2)


1- نکته: در این قسمت حضرت اشاره دارند به آیه 92 از سوره مبارکه نحل که در مورد زن بی خردی است که نیمی از روز پشمی را می بافت و نیم دیگر روز آن را باز می کرد. و کار او ضرب المثلی شد که قرآن برای کسانی که زحمات خد را بر باد می دهند، و پیمانهایشان را می شکنند بکار برده است.
2- تفسیر نور ج 6 ص 447 به نقل از تفسیر فرقان.

ص : 25

 

«اَلا و هَل فیکُم الا الصَّلَفُ و النَّظَفُ» آیا در شما صفتی هست مگر سخن بیهوده و گزاف و ناپاک و به جز آلایش به آنچه موجب عیب و عار است.

«و الصَّدرُ الشَّنِفُ» و مگر سینه های مملو از کینه،

«وَ مَلَقُ الاِماءِ» و زبان چاپلوسی مانند کنیزکان،

«وَ غَمزُ الاعداءِ!» و باطنی مانند دشمنان سخن چین؟

«اَو کَمَرعیً علی دِمنَه» یا مانند گیاهی هستید که در منجلابها می روید!

«اَو کَفِضَّهٍ علی مَلحُودهٍ» یا مانند نقره ای هستید که گور مرده را به آن آرایش می دهند.

«اَلا ساءَ ما قَدَّمتُم لِاَنفُسِکُم اَن سَخِطَ اللهُ عَلَیکُم و فی العَذاب اَنتُم خالِدوُنَ»

آگاه باشید که بد توشه ای برای آخرت خود از پیش فرستادید که موجب خشم الهی شده و در عذاب آخرت، جاویدان و مخلّد خواهید بود.

«اَتَبکُونَ و تَنتَحِبُونَ؟!» آیا گریه و ناله می کنید؟

«اِی و اللهِ فَابکوُا کثیراً، واضحَکُوا قلیلاً».

آری، به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کم بخندید.

«فَلَقَد ذَهَبتُم بِعارِها و شَنارِها، و لَن تَرحَضوُها بَغَسلِ بَعدَها اَبداً».

زیرا دامن شما آلوده به ننگی شد که هرگز نمی توانید آن را بشویید.

«و اَنّی ترحَضوُنَ قَتلَ سَلیلِ خاتَمِ النَّبُوَّهِ، و مَعدِنِ الرِّسالَهِ، وَ

ص : 26

سَیِّدَ شبابِ اهلِ الجَنَّهِ؟!»

چگونه می توانید گناه کشتن پسر خاتم نبوت و معدن رسالت و آقای جوانان اهل بهشت را از دامان خود پاک کنید؟

«وَ مَلاذِ خِیرَتِکُم، وَ مَفزَعِ نازِلَتِکُم» (کسی که) پناهگاه نیکان شما بود، و در هنگام نزول بلا، فریادرس شما بود.

 

گریز به پناه بردن مردم کوفه به امام حسین علیه السلام از بی آبی

امام حسین علیه السلام در حوادث ناگوار پناهگاه آنان بودند از جمله اینکه، نقل شده مدتی در کوفه باران نیامده بود، مردم روبروی خانۀ علی علیه السلام تجمع کرده بودند، و عرضه داشتند: آقا جان! مدت زیادی است که باران نیامده و اغنام و گوسفندان و کشاورزی ما در حال نابودی است... علی علیه السلام فرمود: حسینم را خبر کنید. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حسین جان برو برای این مردم دعا کن، که باران بیاید... امام حسین علیه السلام نماز خواندند و دعا کردند. بعد از دعای حضرت آنقدر باران آمد که تمام برکه ها را پر از آب کرد...(1)

اما اهل کوفه خوب تلافی کردند، از روز هفتم آب را بر روی امام حسین علیه السلام و یاران و اهل و عیال و بچه هایش بستند به گونه ای که فریاد العطش از خیمه های حسینی بلند بود.

«وَ مَنارِ حُجَّتِکُم، و مَدرَهِ سُنَّتِکُم». و در مقام حجت با خصم،


1- بحار، ج 44، ص 187.

ص : 27

رهنمای شما و در آموختن سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، بزرگ شما بود.

«الا ساءَ ما تَزرونَ» آگاه باشید که بد گناهی مرتکب شدید.

«و بُعداً لَکُم و سُحقاً»از رحمت الهی دور باشید و بمیرید.

«فَلَقَد خابَ السَّعیُ» پس به تحقیق کوشش شما به نومیدی کشید.

«وَ تَبَّتِ الاَیدی»، و دستانتان بریده باد.

 

گریز به برخی جنایات کوفیان

کدام دستها بریده باد؟! همان دستهایی که گوشها را پاره کرد، گوشواره ها را ربودند. همان دستهایی که رقیه سه ساله را سیلی زدند. همان دستهایی که دستان قمر بنی هاشم را از بدن جدا کردند. همان دستهایی که سجاده را از زیر پای امام سجاد علیه السلام کشیدند، تا حضرت روی زمین افتاد. همان دستهایی که حضرت زینب علیها السلام را با تازیانه از بدن برادر جدا کردند. همان دستهایی که گلوی نازک علی اصغر را با تیر سه شعبه هدف قرار داده، گوش تا گوش وی را پاره کردند. همان دستهایی که سر مطهر امام حسین علیه السلام را از بدن جدا کردند!

«وَ خَسِرَتِ الصَّفقَهُ» در معامله ای که کردید زیانکار شدید.

«و بُؤتُم بِغَضَبِ مِنَ اللهِ»به خشم خدای عزوجل برگشتید.

«و ضُرِبَت علیکُمُ الذِّلَّهُ و المَسکَنَهُ» و ذلت و بیچارگی برای شما رقم خورد.

«وَیلَکُم اَیَّ کَبِدٍ لرَسوُلِ الله فَرَیتُم؟!» آیا می دانید کدام جگری

ص : 28

را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاره پاره نمودید؟

«وَ اَیِّ کَریمَهٍ لَهُ اَبرَرتُم؟!» و چه بانوان محترمه ای، را آشکار ساختید؟

 

گریز به مواظبت علی علیه السلامو حسنین علیهم السلام از حضرت زینب علیه السلام

نقل شده است: هنگامی که حضرت زینب علیها السلام می خواستند به زیارت قبر جدشان بروند، علی علیه السلام از پیش رو و امام حسن و امام حسین علیهم السلام از طرفین ایشان را همراهی می کردند و هنگامی که سر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسیدند علی علیه السلام می فرمود: نور چراغ را کم کنند تا مبادا چشم نامحرم به حضرت زینب علیها السلام بیفتد. اما روزی رسید که همین زینب را همراه با هشتاد و چند نفر زن و بچه در حالی که غیر از یک مَحرَم آن هم در غل و زنجیر، کسی دیگر همراهشان نبود، چهل منزل شهر به شهر گرداندند.

«وَ اَیَّ دَم لَهُ سَفَکتُم؟!» و کدام خونی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ریختید؟

«و ایَّ جئتُم بها صَلعاءَ عنقاءَ سَوداءَ فَقماءَ (و فی بَعضِها) خَرقاءَ شَوهاءَ، کَطلاعِ الارضِ و مِلاءِ السَّماءِ». هر آینه جنایتی که شما مرتکب شدید، بسیار بزرگ و سخت، کریه، ناروا، خشن و شرم آور است به لبریزی زمین و گنجایش آسمان.

«اَفَعَجِبتُم اَن مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً» آیا تعجب کردید که از آسمان خون بارید؟

ص : 29

 

گریز به خون گریستن آسمان در حادثه کربلا

میثم از علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: هر چیزی حتی وحشیان بیابان و ماهیان دریا و پرندگان هوا بر او می گریند...و آسمان خون و خاکستر می بارد.(1)

همچنین امام صادق علیه السلام به زراره فرمود: به درستی که آسمان چهل صباح بر حسین علیه السلام خون گریست.(2)

«و لََعَذابُ الاخرَهِ اَخزی و اَنتُم لا تُنصَروُنَ، و البته عذاب آخرت خوار کننده تر است و در آن روز شما را یاوری نخواهد بود.

«فلا یَستَخِفَّنَّکُم المُهَلُ، فاِنَّهُ لا یَحفِزُهُ البِدارُ و لا یَخافُ فوتَ الثارِ»، پس این مهلتی که خداوند به شما داده است شما را سبک سر نکند، زیرا که سبقت گرفتن شما، خدا را در عذاب دادنتان به شتاب نمی اندازد، و نمی ترسد که خونخواهی کردن از دست او برود.

«وَ اِنَّ رَبَّکُم لَبِالمِرصادِ» به درستی که پروردگارتان در کمینگاه است (تا داد مظلوم را از ظالم بگیرد)

در این هنگام امام سجاد علیه السلام فرمود: «یا عَمَّه اُسکُتِی فَفی البَاقی مِنَ الماضِی اِعتِبارٌ و أنتِ بِحَمداللهِ عالِمَهٌ غیرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غیرُ مَفَهَّمَهٍ إنَّ البُکاءَ و الحَنینَ لا یَرُدّانِ مَن قد أبادََهُ الدَّهرُ»

عمه جان خاموش باش، باقیماندگان باید از گذشتگان عبرت بگیرند و تو بحمدالله بی آنکه کسی به تو آموخته باشد دانایی و بی آن که کسی به تو فهمانده باشد فهیمی و بدان که گریه و ناله، رفتگان را باز نمی گرداند.


1- ترجمه نفس المهموم ص 610.
2- نفس المهموم ص 416.

ص : 30

راوی می گوید: به خدا سوگند! مردم کوفه را در آن روز دیدم همه مضطرب، دستها بر دهان گرفته و گریه می کردند. زنهای کوفی از شدت ناراحتی، موهای خود را پریشان نموده و خاک غم بر سر می ریختند. صورتهای خود را با ناخنهایشان خراشیده، و سیلی به صورت می زدند، و فریاد واویلا بلند کرده بودند. مردان کوفی گریه کرده و محاسن خود را می کندند.(1)

راوی ادامه می دهد: پیرمردی را دیدم که پهلویم ایستاده بود و چنان گریه می کرد که ریشش از اشک چشمانش تر شده بود و می گفت: پدر و مادرم به فدای شما باد؛ پیران شما از بهترین پیران عالمند و جوانان شما بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست که نه خوار می شود و نه شکست می پذیرد.(2)


1- لهوف، ص 213.
2- منبع خطبه، لهوف سید بن طاووس، ص 200.

ص : 31

ص : 32

ص : 33

 

فصل دوم خطبه خوانی حضرت فاطمه صغری علیها السلام در کوفه

کاروان آزادگان کربلا پشت دروازه کوفه

کاروان به کوفه رسید، اسیران را شب، بیرون کوفه نگه داشتند، اسیران را بیرون خیمه ها جای دادند و کودکان اهلبیت علیهم السلام در گرسنگی به سر می بردند و به آنها غذا ندادند. روز دوازدهم لشکر ابن زیاد در حالی که شیپور و طبل می نواختند و مردم اجتماع کرده بودند اسیران را وارد کوفه کردند. سرهای شهدا، پیشاپیش اسیران، روی نیزه ها قرار گرفت. امام سجاد علیه السلام را هم بر شتر بی جهاز سوار کرده بودند و از رانهای او و رگهای گردن حضرت (بر اثر زخم غل جامعه) خون جاری بود. مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند.

 

خطبه حضرت فاطمه صغری علیها السلام در کوفه

اشاره

زید بن موسی بن جعفر علیه السلام گفت: پدرم از جدم روایت کرده است که فرمود: فاطمه صغری پس از آنکه از کربلا به شهر کوفه رسید، خطبه ای خواند و چنین فرمود:

ص : 34

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحَمدُ للهِ عَدَدَ الرَّملِ و الحَصی»، حمد و سپاس مخصوص خداوند است به عدد ریگها و سنگهای بیابان،

«وَزَنَهَ العَرش الی الثَّری» و به اندازه سنگینی عرش خداوند، تا سطح زمین.

«اَحمَدُهُ و اُؤمِنُ بِهِ و اَتَوَکَّلُ عَلَیهِ». او را سپاس می گویم و به او ایمان دارم و خویش را به او می سپارم «و اشهَدُ اَن لا الهُ الاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، و انَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ» و شهادت می دهم که بجز او خدایی نیست و او یگانه و بی شریک است و گواهی می دهم بر آن که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستادۀ اوست.

«وَ اَنَّ ذُرِّیَّتَهُ (اولادَهُ) ذُبِحوُا بِشَطِّ الفُراتِ بِغَیرِ ذَحلٍ و لا تِراتٍ». و نیز شهادت می دهم که فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بدون آنکه کسی را به قتل رسانده باشند و کسی خونی از آنها طلبکار باشد در کنار آب فرات سر از بدنشان جدا کردند.

 

گریز ذبح امام حسین و علی اصغر علیهم السلام

آنچه که از مقاتل بدست می آید اینکه: در کربلا دو عزیز را در حال زنده بودن سر از بدنشان جدا کردند. یکی علی اصغر امام حسین علیه السلام که روی دست پدر به شهادت رسید؛ اما نه به صورت عادی بلکه با تیر سه شعبه حرمله ملعون که به گونه ای این تیر در گلوی این طفل جا گرفت که در مقاتل چنین آمده است: «فَذُبِحَ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُنِ». از گوش

ص : 35

تا گوش علی ذبح شد. پس علی را در حالی که زنده بود و تشنگی او را بی حال کرده بود روی دست پدر سر بریدند.

اصغرا گر ز عطش، تشنه و بی تاب شدی***به روی دست پدر، خوب تو سیراب شدی

یکی دیگر از شهدای کربلا که در حال زنده بودن سر از بدنش جدا کردند، میوه دل حضرت زهرا، امام حسین علیه السلام بود. زمانی رسید که امام بی حال و بی رمق، تشنه و خسته در قتلگاه روی زمین افتاده بود و کسی جرأت نمی کرد به امام نزدیک شود تا اینکه امام سنگینی را روی سینه خود احساس کرد، آری آن سنگینی، از چکمه آن ملعون ازل و ابد شمر پلید بود که روی سینه مطهر امام حسین علیه السلام گذاشته شده بود.

ای شمر بی مروت، از خواهرم حیا کن***پای کثیف خود را، از سینه ام جدا کن

این سینه خسته ام، تاب و توان ندارد***جسم ضعیفم ای شمر، بنگر که جان ندارد

بر جسم پاره پاره، لگد زدن ندارد***کنار من به زینب، کتک زدن ندارد

به حنجر خشک من، خنجر زدن ندارد***با چکمه ات پیاپی، پیکر زدن ندارد

بنابر آنچه که در بحار الانوار آمده آن پلید، محاسن (ریش) آن حضرت را به دست

ص : 36

گرفت و سر مطهر عزیز فاطمه را با دوازده ضربه خنجر از بدن جدا کرد. اما بقیه شهداء را پس از شهادت سرشان را از بدن جدا کردند و برای خوش آمد یزید ملعون برای او فرستادند. آری تا امام حسین علیه السلام زنده بود کسی جرأت نمی کرد به شهداء نزدیک شود و اما پس از شهادت امام علیه السلام همه هجوم آورده، سرها را از بدن جدا کردند!(1)

«اَللهُمَّ انی اَعوذُ بِکَ اَن اَفتَرِیَ عَلیکَ الکَذِبَ» پروردگارا، به تو پناه می برم از اینکه بر تو دروغ بسته باشم.

«و اَن اَقوُلَ عَلیکَ خلافَ ما اَنزَلتَ مِن اَخذِ العُعوُدِ لِوَصیِّهِ علیِّ بنِ اَبی طالِبٍ علیه السلام»، یا آنکه سخنی گویم بر خلاف آنچه نازل فرمودی بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که از امت، عهد و پیمان گرفت از برای وصی خویش علی علیه السلام.

«المَسلُوب حَقُّهُ» آن علی که مردم حق او را از دستش گرفتند.

«المَقتوُل بِغیرِ ذَنبٍ کما قُتِلَ وَلَدُهُ بالاَمسِ» و او را بی گناه مانند فرزندش حسین علیه السلام که در روز گذشته کشته اند، به شهادت رساندند. « فی بَیتٍ من بُیوُتِ اللهِ فیهِ مَعشَرٌ مُسلِموُنَ بِاَلسِنَتِهِم»، در خانه ای از خانه های خدا(2) واقع گردید که در آن مسجد جماعتی بودند که به زبان اظهار اسلام می نمودند.


1- مقتل الحسین مقرّم، ص 347.
2- یعنی مسجد کوفه.

ص : 37

«تَعساً لِرُءُوسِهِم» خاک بر سرشان باد!

«ما دَفَعَت عنهُ ضیماً فی حیاتِهِ و لا عِندَ مَماتِهِ حتی قَبَضتَهُ اِلَیکَ» زیرا نه در زندگیش ظلمی را از او دفع نمودند و نه آن هنگام که از این دنیای فانی به سرای جاودانی رسید و از این دار فانی او را به سوی رحمت خویش انتقال دادی.

«مَحمُودَ النَّقیبَهِ طَیِّبَ العَریکَهِریال معرُوفَ المناقبِ، مَشهورَ المذاهِبِ، در حالتی که دارای نفس پسندیده و طبیعت پاکیزه بود و مناقبش معروف و روشش مشهور بود. «لم تأخُذُهُ اللهُمَّ فیکَ لَومَهُ لائِمٍ و لا عذلُ عاذِلٍ». خداوندا، او چنان بودکه در راه تو از ملامت هیچ سرزنش کننده ای نترسید.

«هَدَیتَهُ اللهُمَّ للاِسلام صَغیراً» هنگام کودکی او را به سوی اسلام هدایت نمودی. «و حَمِدتَ مَناقِبَهُ کبیراً» و در حال بزرگی او را با صفات نیک آراستی.

«و لم یَزَل ناصحاً لکَ و لرَسولِکَ حتی قَبَضتَهُ الیکَ» و همواره نصیحت را برای رضای تو و خشنودی پیغمبرت، کنار نمی گذاشت تا آنکه روح پاکش را قبض نمودی.

«زاهداً فی الدُّنیا غیرَ حریصٍ عَلیها، راغِباً فی الاخِرَهِ». او لذائذ دنیای فانی را پشت پا زده و به آن مایل و حریص نبود بلکه رغبتش به سوی آخرت بود. «مُجاهداً لَکَ فی سبیلِکَ رَضیتَهُ فاحتَرتَهُ الی صِراطٍ مُستَقیمٍ». و همتش در جهاد کردن در راه تو بود.

ص : 38

تو از او راضی شدی و او را برای خود برگزیدی، سپس به راه راست هدایتش کردی.

«امّا بعدُ، یا اهلَ الکوفَهِ، یا اَهلَ المَکرِ و الغَدرِ و الخُیَلاءِ». اما بعد ای اهل کوفه! ای اهل نیرنگ و خدعه و تکبر!

«فإنّا اهلُ بیتٍ ابتَلانَا اللهُ بِکُم، و ابتَلاکُم بِنا» ماییم اهل بیت عصمت و طهارت که خدای متعال ما را (به تحمل و صبوری و ظلم های شما) آزمایش نمود و شما را به وجود ما (که جز حق، گفتار و کردار نداریم) امتحان کرد.

«فَجَعَلَ بَلاءَنا حَسَناً» و ما را نیکو آزمود.

«و جَعَلَ عِلمَهُ عِندَنا و فَهمَهُ لَدَینا». و دانش و فهم را در نزد ما قرار دادو.

«فَنَحنُ عَیبَهُ عِلمِهِ و وِعاءُ فَهمِهِ و حِکمَتِهِ و حُجَّتُهُ علی اَهلِ الارضِ فی بِلادِهِ لِعِبادِهِ». پس ماییم صندوق علم خدا و ظرف فهم و حکمت باری تعالی و ماییم حجت حق بر روی زمین در بلاد او برای بندگان خدا.

«اَکرَمَنا اللهُ بکَرامَتِهِ» ما را به کرامت خویش گرامی داشته

«و فَضَّلَنا بِنَبِّیِهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم علی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضیلاً بَیِّناً». و به واسطه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر بسیاری از مخلوقات فضیلت داد به فضیلتی ظاهر و هویدا «فَکَذَّبتُمُونا، و کَفَّرتُمُونا». پس شما امت به ما نسبت دروغ دادید و ما را از دین خارج دانستید. «وَ رَاَیتُم قِتالَنا حلالاً و اَموالَنا نَهباً». و چنین پنداشتید که کشتن ما حلال و اموال ما هدر و غنیمت است. «کَانَّنا اَولادُ

ص : 39

تُرکُ اَو کابُل» مثل آنکه ما از اسیران ترک یا تاتار هستیم.

«کَما قَتَلتُم جَدَّنا بالاَمس» همچنان که در روز گذشته جد ما علی علیه السلام را کشتید.

«وَ سُیوُفُکُم تَقطُرُ مِن دمائُ«اَهلَ البَیتِ لِحِقدٍ مُتَقَدِّمٍ». و هنوز خونهای ما اهل بیت، به واسطه عداوت و کینه دیرینه ای که از زمان جاهلیت داشتید، از دم شمشیرهای شما می چکد.

 

گریز به شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام

این لشکر ظالم، بیش از هفتاد نفر از یاران و اقوام امام حسین علیه السلام را، به شهادت رساندند و دستهای پلیدشان را به خون عزیزان خدا رنگین کردند.

یکی از کسانی که بگونه ای منحصر بفرد در کربلا به شهادت رسید میوه دل امام حسین علیه السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام است که پس از آنکه ضربت شمشیر به فرق مبارکش خورد، اسب حضرت به جای اینکه به طرف لشکر امام بیاید میان دشمن رفت. همه در حمله به این عزیز از یکدیگر سبقت می گرفتند، هر کس با هر سلاحی که داشت به ایشان حمله ور شد و همین قدر در ترسیم حادثه بس که در مورد این شهید عبارتی در مقاتل آمده که درباره هیچ شهیدی نیامده است و آن اینکه: «فَقَطَّعُوهُ بِسُیوفِهِم اِرباً اِرباً». علی اکبر را با شمشیرهایشان قطعه قطعه کردند. بی جهت نبود که امام حسین علیه السلام هممه شهداء را خود به خیمه ها

ص : 40

می بردند؛ اما برای انتقال بدن علی اکبر علیه السلام فرمودند: جوانان بنی هاشم بیایید و برادرتان را به سوی خیمه ها ببرید.

جوانان بنی هاشم بیایید***علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند حسین طاقت ندارد***علی را بر در خیمه رساند

«قَرَّت لِذلِکَ عُیونُکُم، و فَرِحَت قُلوبُکُم، اِفتِراءً علی اللهِ و مَکراً مَکَرتُم و اللهُ خیرُ الماکِرینَ». چشمتان روشن باد! دل هایتان شاد باد! بخاطر دروغی که به خدا بستید و مکری که با خدا نمودید و بدانید که خدا بهترین مکرکنندگان است.

«فَلا تَدعُوَنَّکُم اَنفسُکُم الی الجَذَلِ بِما اَصَبتُم مِن دِمائِنا و نالَت اَیدیکُم مِن اَموالِنا». پس مبادا مسرور شوید از خونهایی که از ما ریختید و اموالی که از ما غارت نمودید.

«فَاِنَّ ما اَصابَنا من المَصائِبِ الجَلیلَه و الرَّزایا العَظیمَهِ فی کتاب مِن قَبل ان نَبرَاَها انَّ ذلکَ عَلی اللهِ یَسیرٌ لِکَیلا تأسَوا علی ما فاتَکُم و لا تَفرَحُوا بِما آتاکُم». به درستی که این مصیبت های بزرگ که به ما رسیده است، خداوند متعال پیش از خلقت در کتاب لوح محفوظ آن را ثبت فرموده است و این امر برای خدا آسان است تا بر آنچه که از دست داده اید تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید.

«و اللهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخوُرٍ». و خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد.

ص : 41

«تَبّاً لَکُم» مرگ بر شما باد!

«فَانتُظِروا اللَّعنَهَ و العَذابَ، فَکَاَنَّ قَد حلَّ بِکُم» منتظر لعنت و عذاب الهی باشید چنان عذابی که گویا الان بر شما رسیده است.

«و تَواتَرَت مِنَ السَّماءِ نَقِماتٌ، فَیُسحِتُکُم بِعذابٍ و یذیقُ بَعضَکُم بَاسَ بعضٍ». و عذاب هایی پی در پی از آسمان نازل می شود؛ پس ریشه وجود شما را خواهد کند و شما گرفتار جنگ با هم خواهید شد.

«ثُمَّ تُخَلِّدوُنَ فی العَذابِ الاَلیمِ یومَ القیامَهِ بِما ظَلَمتُموُنا» از آن پس همگی در عذاب دردناک، جاویدان خواهید بود؛ زیرا بر ما ستم کردید.

«الا لَعنَهُ اللهِ علَی الظّالمینَ». آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد. «وَیلَکُم! اَتَدروُنَ اَیَّهَ یدٍ طاعَنَتنا مِنکُم؟! و اَیَّهَ نَفسٍ نَزَعَت الی قِتالِنا؟!، وای بر شما باد! آیا می دانید که با چه دستی یار شده و علیه ما طغیان نمودید! و با چه کسی به جنگ ما شتاب نمودید؟

«اَم باَیَّهِ رجل مَشَیتُم الَینا تَبغوُنَ مُحارَبَتَنا؟!» و با کدام پا به جنگ ما آمدید؟ «و اللهِ قَسَت قُلوُبُکُم، و غَلُظَت اَکبادُکُم» به خدا سوگند قلبهایتان سخت و جگرهایتان پر غیظ و کینه گشته است.

 

گریز به تاختن اسب روی بدنهای شهدا

این لشکر از خدا بی خبر چنان قسّی القلب و سنگ دل شدند و از حیوانات هم پست تر گردیدند که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و اصحابش عمر سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است که اسب بر

بدن حسین بتازاند و پشت و سینه او را لگدکوب کند؟ ده نفر حاضر شدند که این

ص : 42

جنایت را انجام دهند. این لعینان سوار بر اسب شدند و پیکر امام علیه السلام تاختند و آن بدن مطهر را لگدکوب و پایمال کردند به گونه ای که استخوانهای سینه و کمر آن حضرت خُرد گردید.

«و طُبِعَ علی اَفئِدَتِکُم، و خُتِمَ علی اَسماعِکُم و ابصارِکُم». و مُهر ضلالت و گمراهی بر دلهایتان و بر گوشها و دیدگانتان زده شده است.

«سَوَّلَ لَکُمُ الشَّیطانُ و اَملی لَکُم و جَعَلَ علی بَصَرِکُم غِشاوَهً فَانتُم لا تَهتَدونَ». و شیطان شما را به وسوسه ها و آرزوها مبتلا نموده و بر دیدگان شما پرده ای قرار داده که راه را از بیراه تشخیص نمی دهید.

«فَتَبّاً لَکُم یا اَهلَ الکُوفَهِ» مرگ بر شما باد! ای اهل کوفه.

«اَیُّ تِراتِ لِرَسوُل اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم قِبَلَکُم و ذُحوُل لَهُ لَدَیکُم بما غَدَرتُم (عَنِدتُم) باَخیهِ علی بن اَبی طالب جَدّی و بَنیه و عِترَتِهِ الطَّیبین الاخیارِ صَلواتُ اللهِ و سَلامُهُ عَلَیهِم، و افتَخَرَ بذلکَ مُفتَخِرٌ فقالً: «چه کینه ای از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتید؟ و چه دشمنی با برادر آ« حضرت و جدم علی بن ابیطالب و فرزندان و عترت پاک او داشتید به حدی که به کشتن ما اهل بیت، فخر و مباهات کرده و کسی از شما به آن افتخار کرده و چنین گفت:

«نَحنُ قَتَلنا عَلیّاً و بَنی علیٍّ***بِسیوُفٍ هِندیَّهٍ و رِماحٍ»

ما علی و فرزندان علی را با شمشیرهای هندی و نیزه ها کشتیم!

ص : 43

«وَ سَبینا نِساءَهُم سَبیَ تُرکٍ***وَ نَطَحناهُم فَاَیُّ نِطاحٍ»

و زنان ایشان را مانند اسیران ترک اسیر نمودیم و ایشان را شکست دادیم چه شکستی!

«بِفیکَ ایُّها القاتِلُ الکَثکَثُ و الاثلَبُ» ای گوینده چنین اشعاری، خاک بر دهانت باد!

«افتَخَرتَ بِقَتلِ قَومٍ زَکّاهُمُ اللهُ و اَذهَبَ عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهَّرَهُم تَطهیراً» آیا افتخار می کنی به کشتن گروهی که خداوند تعالی ایشان را پاک و پاکیزه گردانیده است و رجس و پلیدی را از ایشان برداشته است.

«فَاکظِم واقعَ کَما اَفعی اَبوُکَ» ای شخص پلید! خشم خود را فرو بنشان و بر جای خود بنشین، چنانکه پدرت نشست.

«فاِنَّما لِکُلِّ امرءٍ مَا اکتَسَبَ مِنَ الاِثمِ و ما قَدَّمَت یَداهُ». همانا دارایی هر کسی همان است که کسب نموده و به دست خویش به سوی قیامت پیش فرستاده است. «اَحَسَدتُموُنا - وَیلاً لَکُم - علی ما فَضَّلَنا اللهُ». آیا بر ما حسد بردید؟ - وای بر شما - به خاطر آنچه که خدای تعالی ما را به آن فضیلت داده است؟

«فَما ذَنبُنا اِن جاشَ دَهراً بُحُورُنا***وَ بَحرُکَ ساجٍ لا یُواریِ الدَّعامِصا»

گناه ما چیست اگر روزگار (به امر الهی) چند روزی پیمانه ما را پر نموده و جام رقیب ما خالی است؟

ص : 44

«ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ و اللهُ ذُو الفَضلِ العَظیمِ و مَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ من نُورٍ». این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد عطا می کند و خداوند صاحب فضل عظیم است و هر کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست.

راوی می گوید: چون آن حضرت این خطبه را ایراد فرمود، صداها به گریه بلند شد و اهل کوفه عرضه داشتند: کافی است این فرمایشان این دختر پاکیزگان! به تحقیق که دلهای ما را کباب نمودی و گلوهای ما سوخت و درون ما آتش گرفت. پس حضرت فاطمه صغری علیه السلام ساکت شد.(1)


1- منبع خطبه، لهوف سید بن طاووس، ص 204.

ص : 45

ص : 46

ص : 47

 

فصل سوم خطبه خوانی ام کُلثوم در کوفه

اعتراض ام کلثوم به مردم کوفه

 

کاروان آزادگان کربلا به کوفه رسید، مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند. راوی می گوید: در بازگشت از حج وارد کوفه شدم، دیدم تعطیل سراسری است و اسیران را وارد کوفه می کنند. لشکر ابن زیاد طبل و شیپور می نواختند، سر و صدا و هیاهو از هر طرف شنیده می شد. ناگهان چشمم به سر بریده امام حسین علیه السلام افتاد. منقلب شدم و گریه گلویم را گرفت؛ ناگهان امام سجاد علیه السلام را دیدم که بر شتر بی جهاز سوار کرده بودند و از رانهای او خون جاری بود. در این بین بانویی را دیدم، پرسیدم این بانو کیست؟ گفتند ام کلثوم دختر علی علیه السلام است. شنیدم که می فرمود: ای مردم کوفه چشمهای خود را از نگاه به ما فرو اندازید، آیا از خدا و رسولش شرم نمی کنید که به تماشای حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پردازید...؟!

اسیران در دروازه بنی خزیمه توقف کردند؛ در این هنگام نگاه ام کلثوم علیها السلام به سر بریده برادر افتاد و از شدت اندوه گریبان چاک کرد و این اشعار را خواند:

«ماذا تَقولوُنَ ان قالَ النَّبیُّ لَکُم***ماذا فَعَلتُم و اَنتُم آخِرُ الاُمَمِ»

ص : 48

«بعترَتی و باَهلی بَعدَ مُفتَقَدی***مِنهُم اساری و مِنهُم ضُرِّجُوا بِدَمٍ»

در پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه جواب می دهید، اگر به شما بگوید: شما که آخرین امتها بودید، با عترت و اهلبیتم بعد از من چه کردید؟! بعضی از آنها را اسیر، و بعضی را در خونشان غوطه ور ساختید.

«ما کانَ هذا جَزائی اِذ نَصَحتُ لَکُم***اِن تَخلِفوُنی بسُوءِ فی ذَوی رَحِمی»

«اِنّی لاَخشی عَلیکُم اَن یَحِلَّ بکُم***مِثلُ العَذابِ الَّذی یأتی عَلی الاُمَمِ»

پاداش نصیحتهای من این نبود که بعد از من درباره نزدیکانم بدرفتاری کنید. من ترس آن دارم که عذاب الهی بر شما فرود آید، چنانکه بر امتهای گنهکار پیشین فرود می آمد.

 

گزارش مسلم گچکار از ورود اسرا به کوفه

مسلم گچکار می گوید: ابن زیاد مرا برای تعمیر قصر دارالاماره طلبیده بود و من درگاه های آن قصر را با گچ استوار می کردم. ناگهان صدای عظیم و هیاهو شنیدم، از خادمی که آنجا بود پرسیدم چه خبر؟ گفت: هم اکنون سر یک خارجی را که بر یزید خروج کرده بود به کوفه می آورند. گفتم: این خارجی کیست؟ گفت: حسین بن علی. مسلم می گوید: صبر کردم تا خادم بیرون رفت. آنگاه چنان بر صورت خود زدم که نزدیک بود کور شوم. دستم را از گچ شستم و از پشت قصر

ص : 49

بیرون رفتم تا نزدیک محله کناسه رسیدم، دیدم مردم اجتماع کرده اند و منتظر ورود سرها و اسیران هستند، طولی نکشید که چهل محمل و کجاوه دیدم که بر چهل شتر نهاده اند، و بانوان را داخل آن محملها قرار داده اند. امام سجاد علیه السلام را دیدم که بر شتر بی روپوش سوار کرده اند و از رگهای گردن او (بر اثر غل جامعه) خون می آید و می گرید و می گوید: ای امت بد، باران بر محل سکونت شما نبارد. ای امتی که احترام جدّ ما را در مورد ما رعایت نکردید، اگر خداوند ما را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت جمع کند درجواب بازخواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه می گویید؟ شما از شادی کف می زنید با اینکه ما را به عنوان اسیر در راهها عبور می دهید؟

مسلم می گوید: دیدم بعضی از زنهای کوفه نان و خرما و گردو آورده اند و به کودکان حرم که در محملها بودند می دهند. ناگهان ام کلثوم فریاد زد: ای مردم کوفه، صدقه بر ما حرام است؛ و آن غذاها را از دست و دهان کودکان می گرفت و به طرف مردم کوفه می انداخت.

زنهای کوفی با دیدن این صحنه ها از شدت ناراحتی، صورت خود را با ناخنهایشان می خراشیدند، و سیلی به صورت می زدند، و مردها ریشهای خود را می کندند.

اُمّ کلثوم سر از محمل بیرون آورد و فرمود: «صَه یا اهلَ الکُوفَه، تَقتُلُنا رِجالُکُم و تَبکیِنا نِساءُکُم، فَالحاکِمُ بَیننا و بینَکُم یومَ فَصلِ القَضاءِ»

ای اهل کوفه ساکت شوید. مردانتان ما را می کشند و زنانتان بر ما گریه می کنند، خداوند بین ما و شما در روز قیامت در دادگاه عدل الهی حکم می کند.

ص : 50

ناگهان هیاهو برخاست. دیدم سرهای شهدا، را وارد کوفه کردند و در پیشاپیش آنها سر امام حسین علیه السلام مانند ماه بود و شبیه ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که محاسنش به رنگ سیاه خضاب شده بود و روی نیزه قرار داشت.

چون بی کسان آل علی دربدر شدند***در شهر کوفه ناله کنان، نوحه گر شدند

سرهای سروران همه بر نیزه و سنان***در پیش روی اهل حرم جلوه گر شدند

 

زبانحال دختر امام حسین علیها السلام هنگام دیدن سر پدر روی نیزه

عمه جان، کیست مگر پیشرو قافله مان***که نسیم آورد از جانب او بوی جنان

عمه جان بر سر نی این سر نورانی کیست***که چنین می زند آتش غم او بر دل و جان

عمه او کیست بگو حال که نزدیک آمد***دیده اش گاه به من باشد و گاه اشک فشان

عمه جان کیست بگو این سر آغشته به خون***که نگاهش ز دلم برده همه تاب و توان

کاش در منزل ما رحل اقامت فکند***که شبیه است به بابای من آن خسته روان

بیخود از خود شدم و جان من آمد به لبم***تا مگر بوسه زند بر لبم او روی سنان

ص : 51

عمه جان بر سر نی کیست که قرآن خواند***نشنیدم ز کسی جز پدر این شیوه بیان

آن چنان سوخته از داغ عطش لبهایش***که به رخساره نشسته است ز خاکستر آن

گفت زینب ز کجا باز شناسی او را***چونکه خاکستر و خون چهره او کرده نهان

زینب از هوش شد و خورد به محمل سر او***کشتی صبر شکست و سر سالار زنان

«حسان»

 

خطبه ام کُلثوم در کوفه

اشاره

 

راوی می گوید: ام کلثوم دختر امیرالمؤمنان، علی علیه السلام در آن روز از پشت پرده، در حالتی که صدایش را به گریه بلند کرده بود خطبه ای خواند و فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

«یا اَهلَ الکُوفَه، سَوأهً لَکَم، ای اهل کوفه! بدا به حالتان!

«ما لَکُم خَذَلتُم حُسَیناً و قَتَلتُموُهُ، چرا حسین علیه السلام را تنها و بی یاور گذاشتید؟ و او را کشتید؟

«وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ و وَرِثتُموُهُ، و اموالش را به غارت بردید و آنها را مانند تصرف میراث از آن خود دانستید؟

«وَ سَبَیتُم نِساءَهُ و نَکَبتُمُوهُ؟!» و زنان او را اسیر نمودید و ایشان را به رنج و سختی افکندید؟

ص : 52

«فَتَبّاً لَکُم و سُحقاً». پس مرگ و نیستی بر شما باد!

«وَیلَکُم، اَتَدرونَ ایَّ دَواهٍ دَهَتکُم؟» وای بر شما! آیا می دانید کدامین بلا را بر خود خریدید؟

«وَ اَیَّ وزر علی ظُهُورکُم حَمَلتُم؟» و کدام بار گناه را بر دوش گرفتید؟

«وَ ایَّ دِماءِ سَفَکتُموُها؟» و چه خونهایی را که ریختید؟

«و ایَّ کریمَهِ اَصَبتُموُها؟» و چه حرمی را مصیبت زده نمودید؟

«و ایَّ صَبیَّه سَلَبتُموُها؟» و از چه دخترانی لباسها را غارت نمودید؟

«وَ اَیُّ اموالٍ انتَهَبتُموُها؟» و چه اموالی را به تاراج بردید؟

 

گریز به غارت اموال، عصر عاشوراء

راوی گوید: روزی یزید به امام سجاد علیه السلام گفت: وعده کرده بودم که سه حاجت تو را برآورده سازم، حال آنها را از من بخواه.

امام سجاد علیه السلام سه درخواست را مطرح فرمود؛ یکی از آنها این بود که: اَن تَرُدَّ عَلینا ما اُخِذَ مِنّا. آنکه هرچه از ما به غارت بردند را به ما باز گردانی.

یزید گفت: آنچه را که از اموال شما برده اند، من چندین برابر قیمت آن را به تو خواهم پرداخت.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «امّا مالُکَ فلا نُریدُهُ، و هُوَ مُوَفَّرُ عَلَیکَ. و انَّما طَلَبتُ ما اُخِذَ مِنّا، لانَّ فیهِ مِغزَلَ فاطِمَهَ بنتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم و مَقنَعَتُها و قَلادَتُها و قَمیصُها». اما ما مال تو را نمی خواهیم و آن ارزانی خودت باد، و این اموال را درخواست کردم به خاطر اینکه در میان آن اموال پارچه ای بود که بافته فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و مقنعه و

ص : 53

گردنبند و پیراهن جده ام فاطمه علیها السلام جزو غارت شده ها بوده است.(1)

*علامه مجلسی می گوید: در بعضی از کتب دیدم، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام گفت: کنار در خیمه ایستاده بودم و بدنهای پاره پاره پدر و اصحاب شهیدش را روی خاک می نگریستم که سواران بر آن پیکرها می تاختند، در این فکر بودم که چه بر سر ما خواهد آمد، آیا ما را می کشند یا اسیر می کنند؟ ناگاه سواری از دشمن را دیدم که به سوی بانوان آمد و با کعب نیزه آنها را می زد و چادر و روسری آنها را می کشید و غارت می کرد و آنها فریاد می زدند: «وا جَدّاه، وا اَبَتاه، وا عَلیّاه، وا حُسَیناه، وا حُسَیناه و ...» آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا کسی نیست تا این دشمنان را از ما دور سازد؟ بسیار پریشان بودم و بدنم می لرزید، به عمه ام ام کلثوم پناه بردم، در این هنگام دیدم ظالمی به سوی من می آید، فرار کردم و گمان می کردم که از دست او نجات می یابم ولی دیدم پشت سرم می آید تا به من رسید با کعب نیزه بر شانه ام زد، با صورت بر زمین افتادم، گوشواره م را کشید و گوشم را درید، گوشواره و مقنعه ام را ربود، خون از ناحیه گوش بر صورت و سرم جاری شد و بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم دیدم عمه ام نزد من است و گریه می کند و می فرماید: برخیز به خیمه برویم ببینیم بر بانوان حرم و برادر بیمارت چه گذشته است؟ برخاستم و گفتم: عمه جان آیا پارچه ای هست که با آن سرم را از نگاه ناظران بپوشانم؟... سپس به خیمه بازگشتیم و

دیدیم آنچه در خیمه بود غارت کرده اند و برادرم (امام سجاد علیه السلام) به صورت بر


1- لهوف، ص 262.

ص : 54

زمین افتاده است و از شدت گرسنگی و تشنگی و دردها قدرت نشستن ندارد، ما برای او گریه کردیم و او برای ما.(1)

عجب رسمیه، رسم زمونه***عصر عاشوراء، تاراج خیمه

مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان

یکی به دستش، یک گوشواره***یکی به چنگش، موی سه ساله

مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان

یکی به دوشش، یک گاهواره***یکی ربوده، مهر و سجّاده

مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان، مظلوم حسین جان

«قَتَلتُم خَیرَ رِجالاتٍ بَعدَ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم» شما بهترین مردان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به شهادت رساندید.

«وَ نُزعَتِ الرَّحمَهُ مِن قُلُوبکُم». و رحم از دلهایتان کنده شده.

«اَلا انَّ حزبَ اللهِ هُمُ الغالِبوُنَ و حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِروُنَ». آگاه باشید که رستگاری برای لشگر خداست و لشکر شیطان زیانکارند.

و آنگاه این ابیات را خواند:

«قَتَلتُم اَخی صبراً فَوَیلٌ لاُمِّکُمُ***سَتُجزَونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ»


1- بحار، ج 45، ص 60.

ص : 55

برادر عزیزم را با آزار و شکنجه کشتید (همانطور که پرنده را با چوب و سنگ آزار دهند و بکشند) مادرتان در عزایتان واویلا گوید! زود است که جزای شما آتش جهنم خواهد بود؛ آتشی که شعله اش فرو نمی نشیند؟

«سَفَکتُم دِماءً حَرَّمَ اللهُ سَفکَها***وَ حَرَّمَها القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ»

خونهایی را ریختید که خدا ریختن آنها را حرام کرده و قرآن و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز آن را حرام کرده اند.

«الا فَابشِروا بالنّار انَّکُم غداً***لفی قَعرٍ حَرُّها یَتَصَعَّدُ»

آگاه باشید، بشارت باد شما را به آتش جهنم که فردای قیامت هر آینه در قعر دوزخی قرار می گیرید که آتش آن زبانه می کشد.

«وُ انّی لاَبکی فی حیاتی علی اَخی***علی خَیرٍ مَن بَعدَ النَّبیِّ سَیُولَدُ»

و اینک من در تمام عمر خود بر برادرم حسین علیه السلام گریه می کنم، بر آن کس گریه می کنم که پس از رسول صلی الله علیه و آله و سلم بهترین کسی بود که به دنیا آمده بود.

«بدَمع غزیر مُستَهَلٍّ مُکَفکَفِ***علی الخَدِّ مِنی دائماً لیسَ یُخمَدُ»

پیوسته از چشمانم اشک مانند باران بر گونه هایم جاری است که آن

ص : 56

را پایان نیست.

راوی می گوید: مردم همگی صداهایشان را به گریه و نوحه بلند نمودند و زنان کوفه موهایشان را پریشان کرده و خاک بر سر ریختند و صورتهایشان را خراشیدند و بر چهره های خود زدند و فریاد واویلا برآوردند و مردان کوفی نیز به گریه افتادند و ریش هایشان را کندند، بگونه ای که هیچ روزی به مانند آن روز در گریه و ناله نبودند.(1)


1- منبع خطبه، لهوف سید بن طاووس، ص 210.

ص : 57

ص : 58

ص : 59

 

فصل چهارم خطبه خوانی امام سجاد علیه السلام در کوفه

تجمع مردم کوفه برای تماشای اسیران

کاروان آزادگان کربلا به کوفه رسید، مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند. امام سجاد علیه السلام را بر شتر بی جهاز سوار کرده بودند و از رانهای او خون جاری بود. لشکر ابن زیاد طبل و شیپور می نواختند، سر و صدا و هیاهو از هر طرف شنیده می شد. امام سجاد علیه السلام به اهل کوفه اشاره نمود که ساکت باشید. پس همه ساکت شدند.

 

خطبه امام سجاد علیه السلام در کوفه

اشاره

پس حضرت برخاسته، پس از حمد و ثنای الهی، نام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را ذکر کرده و بر او صلوات و درود فرستاده، سپس فرمود:

«ایُّها النّاسُ مَن عَرفَنی فَقَد عَرَفنی و مَن لم یَعرِفنی فَانَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی». ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و آنکه نمی شناسد، پس من خود را برای او معرفی می کنم.

«انَا علیُّ بنُ الحُسَینِ بن علیِّ بن ابی طالِب». من علی بن حسین بن علی بن ابی طالبم!

 

«انَا ابن مَنِ انتُهِکَت حُرمَتُهُ و سُلِبَت نِعمَتُهُ». من پسر کسی هستم که حرمت او

ص : 60

را شکستند و نعمتش را از او سلب کردند.

 

گریز به شکستن پیشانی امام حسین علیه السلام

نه تنها حرمتش را شکستند، اعضاء و جوارحش را هم شکستند. نقل شده: روز عاشوراء امام حسین علیه السلام کنار آمد تا کمی استراحت کند، ایستاده بود که ناگاه سنگی از جانب دشمن آمد و به پیشانی آن حضرت خورد و خون جاری شد، لباسش را بلند کرد تا خون پیشانی را پاک کند، در این هنگام تیر سه شعبه زهرآلود آمد و بر سینه آن حضرت اصابت کرد و حضرت فرمود: «بِسمِ الله و بِالله و عَلی مِلَّهِ رَسولِ اللهِ» سپس سرش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو می دانی مردی را می کشند که در روی زمین پسر پیغمبری غیر او نیست. آنگاه تیر را گرفت و از پشت بیرون آورد و خون مانند ناودان از آن جاری شد.(1)

 

گریز غارت اموال امام حسین علیه السلام

بعد از شهادت امام حسین علیه السلام هر کس در گرفتن غنیمت و ربودن اموال امام از دیگری سبقت می گرفت. بحر بن کعب لباس حضرت را ربود. اخنس عمامه حضرت را ربود. اسود کفش حضرت را ربود. بجدل برای ربودن انگشتر حضرت، انگشت ایشان را برید. قیس قطیفه حضرت


1- نفس المهموم، ص 191 - لهوف ص 119.

ص : 61

را ربود. عمر سعد زره حضرت را ربود. جمیع، شمشیر حضرت را ربود.

«وَ سُبیَ عِیالُهُ». و خاندانش را اسیر کردند.

«اَنَا ابن المَذبُوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غیرِ ذَحلٍ و لا تِراتٍ».

من فرزند آن کسی هستم که او را در کنار نهر فرات سر از بدنش جدا نمودند، بدون آنکه گناهی مرتکب شده باشد یا آنکه سبب قتل کسی گردیده باشد.

«اَنَا ابنُ قُتِلَ صَبراً و کَفی بِذلِکَ فَخراً». من فرزند آن کسی هستم که او را به قتل صبر کشتند. این قدر زخم بر بدنش زدند که طاقت و توانائیش برفت و همین شهید شدنش در افتخار ما اهل بیت کفایت می کند.

 

گریز به نحوه شهادت امام حسین علیه السلام

قتل صبر و کشتن به صبر این است که: مثلا پرنده ای را محاصره کرده، با چوب و سنگ و هر وسیله ای آنقدر او را می زنند و آزار می دهند که جان بدهد.

روز عاشوراء وقتی که عمر سعد لعین دید که در نبرد تن به تن احدی در برابر امام حسین علیه السلام زنده نمی ماند دستور داد، به صورت دسته جمعی به امام علیه السلام حمله کنید. در این هنگام چهار هزار نفر کمان دار آن حضرت را هدف رگبار تیر خود قرار دادند. بدن حضرت پر از زخم شد. هر کس با هر وسیله ای که داشت به امام علیه السلام حمله ور شد. آنهایی که شمشیر داشتند با شمشیر، آنهایی که نیزه داشتند با نیزه، آنهایی که خنجر داشتند با خنجر، آنهایی که وسیله ای نداشتند با سنگ به امام می زدند. سرانجام ظالمی به

ص : 62

نام صالح بن وهب چنان ضربتی بر ران حضرت زد که آن عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پشت اسب به روی زمین افتاد و طرف راست صورتش به زمین برخورد کرد.

هوا ز جور مخالف چو قیر گون گردید***عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد***اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

در این وقت دشمنان بی رحم از هر سو به آن امام غریب حمله کردند؛ زرعه بن شریک ضربتی به شانه اش زد. حصین بن تمیم تیری به لب آن حضرت زد. ابوالحتوف تیری به پیشانی حضرت زد. سنام ملعون پیش آمد و نیزه اش را بر گودی گلوی آن حضرت فرو برد و سپس نیزه را بیرون آورد و بر استخوانهای سینه اش کوبید و تیری بر حلقوم او وارد ساخت. هِلال از سربازان دشمن می گوید: به قتلگاه نگاه کردم دیدم حسین به خود می پیچد و در حال جان دادن است، درخشندگی چهره و زیبایی قامت او مرا از فکر در مورد کشتن او بازداشت و من هرگز کشته آغشته به خونی را چنین ندیده بودم. امام باقر علیه السلام می فرماید: بدن امام حسین علیه السلام سیصد و بیست و چند زخم آنهم از قسمت جلو برداشت زیرا او پشت به دشمن نمی کرد. سرانجام شمر ملعون با دوازده ضربه خنجر سرِ عزیز دل زهرا را از بدن جدا کرد.

ص : 63

«ایُّها النّاسُ، فَاُنشِدُکُمُ اللهَ! هَل تَعلَموُنَ انَّکُم کَتَبتُم الی اَبی و خَدَعتُموُهُ و اَعطَیتُمُوهُ مِن انفُسِکُمُ العَهدَ و المیثاقَ و البَیعَهَ و قاتلتُمُوهُ و خَذَلتُمُوهُ؟!» ای مردم! شما را به خدا سوگند که آیا بر این مدعا آگاه و معترفید که نامه ها به پدرم نوشتید و با او نیرنگ کردید و مکر نمودید و عهد و میثاق به او دادید (که او را یاری کنید و با دشمنانش جنگ نمایید) و در عوض، با او جنگ کردید تا او را شهید نمودید.

«فَتَبّاً لِما قَدَّمتُم لِاَنفُسُکُم» پس بدی و زیان بر شما باد به خاطر آن چیزی که برای آخرت خود از پیش فرستادید.

«وَ سَوأهً لِرَایِکُم» و ننگ بر رأی و نظر شما باد!

«بِاَیَّهِ عینِ تَنظُروُنَ الی رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم اذ یَقوُلُ لَکُم: قَتَلتُم عِترَتی و انتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن اُمَّتی؟!» به کدام چشم به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نظر خواهید نمود، که در روز قیامت به شما خواهد گفت: شما عترم را کشتید و هتک حرمت من نمودید؛ پس شما از امت من نیستید.

راوی می گوید: از هر جایی صدای ناله بلند شد و گروهی از کوفیان به گروهی دیگر می گفتند که هلاک شدید و خود نمی دانید.

«فَقالَ: رَحِمَ اللهُ إمراً قبلَ نَصیحَتی و حَفِظَ وَصیَّتی فی اللهِ و فی رَسوُلِهِ و اهل بیتِهِ، فَانَّ لَنا فی رَسوُلِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم اُسوَهً حَسَنَهً». پس آن حضرت فرمود: خدا رحمت کند آن مردی را که نصیحت مرا بپذیرد و وصیتم را در راه رضای خدا و رسولش و اهل بیتش قبول نماید؛ زیرا برای ما در رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسوه ای نیکو است.

ص : 64

مردم کوفه همگی گفتند: ای فرزند رسول! ما همه گوش به فرمان توییم و حرمت تو را نگهبانیم و از خدمت رو بر نمی گردانیم؛ هر امر و دستوری داری بفرما، خدایت رحمت کند؛ ما با دشمنانت دشمنیم و با دوستانت دوستیم. ما یزید پلید را بازخواست خواهیم کرد و از آن کسی که بر تو ستم روا داشت بیزاری می جوییم.

«فَقالَ علیه السلام هَیهاتَ هَیهاتَ، ایَّتُها الغَدَرَهُ المَکرَهُ، حیلَ بینَکُم و بَینَ شَهَواتِ اَنفُسِکُم، اتُریدوُنَ اَن تاتُوا الَیَّ کَما اَتَیتُم آبایی مِن قبلُ؟!» امام سجاد علیه السلام فرمود: هیهات هیهات! ای مردم حیله گر، مکار و نیرنگ باز، به آنچه نفس شما به آن میل نموده، نخواهید رسید، تصمیم دارید همانطور که به پدرانم ستم نمودید بر من نیز همان روش را در پیش گیرید؟

«کلّا و رَبِّ الرّاقِصاتِ، فَاِنَّ الجَرحَ لَمّا یَندَمِلُ» به پروردگار شتران رهوار سفر حج سوگند! که چنین امری واقع نخواهد شد؛ زیرا هنوز جراحت دل ما بهبودی نیافته است؟

«قُتِلَ اَبی صلوات الله علیهِ باِلاَمسِ و اهلُ بیتهِ مَعَهُ» دیروز پدرم را به همراه اهلبیتش به شهادت رساندید.

«وَ لَم یُنسَ ثَکلُ رَسولِ اللهِ و ثَکلُ ابی و بَنی اَبی». هنوز مصیبت شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فرزندان پدرم فراموشم نگردیده است.

ص : 65

«وَ مِرارَتُهُ بَینَ حَناجِری و حَلقی، و غُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری». و تلخی آن، راه نفس و گلویم را گرفته و در سینه ام گره بسته است.

«وَ مَساَلَتی اَن تَکونُوا لا لَنا و لا عَلَینا». اکنون در خواستم آن است که نه یاور ما باشید و نه دشمن ما، آنگاه امام سجاد علیه السلام این ابیات را خواند.

«لا غَروَ اِن قُتِلَ الحُسَینُ و شَیخُهُ***قَد کانَ خیراً مِن حُسَینٍ و اَکرَما»

جای تعجب نیست اگر حسین علیه السلام را کشتند؛ زیرا پدر او علی علیه السلام را هم که بهتر از او بود به شهادت رساندند.

«فَلا تَفرَحوُا یا اَهلَ کوُفانَ بالَّذی***اَصابَ حُسیناً کانَ ذلکَ اَعظَما»

پس خشنود نباشید ای کوفیان که حسین علیه السلام شهید شد؛ زیرا گناه این خوشحالی و خشنودی بسیار بزرگ است.

«قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهر روُحی فداؤُهُ***جَزاءُ الَّذی اَرداهُ نارُ جَهَنَّما»

جانم به فدایش باد که در کنار نهر فرات تشنه لب به شهادت رسید! جزای آن کس که او را شهید کرده، آتش جهنم است.

سپس امام سجاد علیه السلام فرمود: «رَضینا مِنکُم رأساً برَاس، فلا یومٌ لَنا و لا یَومٌ عَلَینا».

ص : 66

ما از شما به همین گونه یکنواخت خشنودیم نه اینکه روزی به نفع ما عمل کنید و روزی به ضرر ما.(1)

 

گریز مصائب اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد ملعون

راوی گوید: پس از ورود اهل بیت علیهم السلام، ابن زیاد در قصر دارالاماره نشست و به همه مردم اذن ورود داد، در این حال سر مطهر امام حسین علیه السلام را در پیش روی آن لعین نهادند و زنان و دختران اهل بیت حضرت امام علیه السلام و کودکان آن جناب را وارد مجلس آن لعین کردند.

 

بی احترامی به حضرت زینب علیها السلام

پس حضرت زینب علیها السلام به صورت ناشناس در گوشه ای از مجلس نشسته بود. ابن زیاد شقی سؤال کرد این زن چه کسی است؟ به او گفتند: زینب دختر علی علیه السلام است. ابن زیاد لعین متوجه آن حضرت شد و گفت: حمد خدا را که شما را رسوا نمود و دروغهای شما را ظاهر ساخت.

زینب در جواب ابن زیاد نانجیب، فرمود:

«اِنَّما یَفتَضِحُ الفاسِقُ و یَکذِبُ الفاجِرُ، و هو غَیرُنا». فاسق آن کسی است که رسوا شد و دروغگر شخص بدکار است، و کسی غیر از ماست.

پس ابن زیاد گفت: رفتار خدا با برادرت و اهل بیتت را چگونه دیدی؟!

فرمود: «ما رَأیتُ الّا جَمیلاً» زینب علیها السلام فرمود: من بجز زیبایی از پروردگارم چیز دیگری ندیدم.


1- منبع خطبه، لهوف سید بن طاووس، ص 212.

ص : 67

«هولاءِ قَومٌ کَتَبَ اللهُ عَلَیهِمُ القَتلَ، فَبَرَزُوا الی مَضاجِعِهِم، و سَیَجمَعُ اللهُ بَینَکَ و بَینَهُم، فَتُحاجُّ و تِخاصَمُ فَانظُر لِمَن الفَلَجُ یَومَئِذٍ»

شهدای کربلا گروهی بودند (از بندگان خاص خدا) که خدا شهادت را برای ایشان مقدر فرموده بود و آنها به سوی آرامگاه ابدی خود شتافتند و به زودی خدای تعالی بین تو و آنها جمع نماید و به حسابرسی می پردازد و آنان علیه تو حجت آورند و مخاصمه نمایند؛ پس نگاه کن که در روز رستاخیز رستگاری و پیروزی از آن کیست؟

«هَبَلَتکَ اُمُّکَ یَابنَ مَرجانَهَ». ای پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.

راوی گوید: ابن زیاد با شنیدن این گفتار از دختر حیدر کرار، خشمناک شد که گویا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت. پس عمرو بن حریث به آن ملعون، گفت:ای ابن زیاد! این زن است و زنان را بر سخنانشان مؤاخذه نمی کنند.

باز ابن زیاد شقی بی حیا، گفت: به تحقیق که خدا سینه مرا به کشتن حسین و سرکشان از اهل بیت تو شفا داد.

زینب علیها السلام فرمود: «لَعَمری لَقد قَتَلتَ کَهلی، و قَطَعتَ فَرعی و اجتَثَثتَ اَصلی». به جان خودم سوگند! تو سرور و مولای مرا کشتی و شاخه های درخت خاندان مرا بریدی و ریشه زندگی مرا قطع کردی.

«فَإن کانَ هذا شِفاؤُکَ فَقَدِ اشتَفَیتَ». پس اگر اینها مایه شفای درد تو است، اکنون شفا یافته ای!؟

ص : 68

ابن زیاد پلید گفت: این زن چه موزون و با قافیه سخن می گوید، به جانم سوگند که پدر او هم شاعر و قافیه پرداز بود.

زینب علیها السلام فرمود: «یَابن زیاد ما للمَرأَهِ و السَّجاعَهِ». ای ابن زیاد! زنان را با قافیه سازی و شعرپردازی چه کار است.(1)

 

قصد شهادت امام سجاد علیه السلام توسط ابن زیاد

سپس نگاه ابن زیاد متوجه امام زین العابدین علیه السلام شد و گفت: این کیست؟ گفتند: این علی بن الحسین است.

ابن زیاد گفت: مگر خدا، علی بن الحسین را نکشت؟

امام زین العابدین علیه السلام گفت: قَد کانَ لی اَخٌ یُسَمّی عَلیُّ بنُ الحُسَینِ قَتَلَهُ النّاسُ».

برای من برادری بود به نام علی بن الحسین که به دست مردم در کربلا کشته شد.

ابن زیاد گفت: چنین نیست بلکه به دست خدا کشته شد.

پس آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «اللهُ یَتَوَفّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها و الَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها». خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند و ارواح کسانی را هم که نمرده اند به هنگام خواب می گیرد.

ابن زیاد گفت: آیا تو هنوز جرأت داری که جواب مرا بدهی؟، این مرد را ببرید و گردنش را بزنید. پس حضرت زینب علیها السلام آن را شنید و


1- لهوف، ص 218.

ص : 69

فرمود: «یا ابن زیادٍ اِنَّکَ لَم تُبقِ مِنّا اَحَداً، فَإن کُنتَ عَزَمتَ علی قَتلِهِ فَاقتُلنی مَعَهُ». ای پسر زیاد! تو که دیگر برای ما کسی را زنده نگذاشتی، اگر می خواهی او را بکشی پس مرا هم با او بکش!

حضرت سید الساجدین علیه السلام به عمه اش فرمود: «اُسکُتی یا عَمَّهَ حتی اُکَلَّمَهُ».

ای عمه! لحظه ای آرام باش تا من با او سخن بگویم.

سپس متوجه ابن زیاد شد و فرمود: اَبالقَتلِ تُهَدِّدُنی یا ابن زیادٍ اَما عَلِمتَ انَّ القَتلَ لَنا عادَهٌ و کَرامَتُنا الشَّهادَهُ»؟ ای پسر زیاد! آیا مرا به کشتن می ترسانی؟ آیا نمی دانی کشته شدن برای ما عادت است و شهادت مایه بزرگواری ما است؟

آنگاه ابن زیاد دستور داد که سید سجاد علیه السلام و سایر اهل بیت امام را در خانه ای که جنب مسجد اعظم کوفه بود، وارد نمودند.

زینب علیها السلام فرمود: هیچ کس از زنان کوفه به نزد ما نیاید مگر ام ولد و کنیزان، زیرا ایشان هم مانند ما به بلای اسیران مبتلا شده اند. و سپس ابن زیاد لعین دستور داد که سر مطهر امام حسین علیه السلام را در کوچه های شهر کوفه بگردانند.(1)


1- لهوف، ص 220.

ص : 70

ص : 71

ص : 72

ص : 73

 

فصل پنجم خطبه خوانی حضرت زینب علیها السلام در شام

فرستادن اسیران به شام

چون نامه ابن زیاد به دست یزید بن معاویه (علیهما الهاویه) رسید در جواب ابن زیاد، نوشت که سر مطهر امام حسین علیه السلام را با سرهای جوانان و یاران آن عزیز که در رکاب آن حضرت شهید شده بودند با اموال و اهل بیت آن حضرت، به شام بفرستد.

ابن زیاد پلید هم، مُحَقَّر بن ثعلبه را احضار نمود و سرهای مقدس را به همراه اسیران و زنان به آن ملعون سپرد. آن شقی، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و خواری در حالی که مردم به تماشای آنها می آمدند، به شام برد.

 

دو درخواست ام کلثوم از شمر ملعون

همین که به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام به شمر بن ذی الجوشن ملعون، فرمود: از تو درخواستی دارم.

شمر گفت: بگو چیست؟

ام کلثوم فرمود: چون ما را داخل شهر می نمایید از دروازه ای ببرید

ص : 74

که تماشاچیان و ترددکنندگان در آن کم باشند؛ و به لشکریان خود بسپار که سرها را از میان محملها و کجاوه ها بیرون آورند و اندکی از ما دور ببرند؛ زیرا از بس مردم ما را با این حال دیدند ذلیل و خوار شدیم. آن لعین در اثر کفر و طغیانی که داشت دستور داد که سرها را بر بالای نیزه ها زدند و در وسط محملها و کجاوه ها تقسیم کردند و اهل بیت را از دروازه ای وارد دمشق نمودند که ازدحام جمعیت در آن بیشتر بود. سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، و آن مکانی بود که اسیران کفار را نگاه می داشتند!(1)

شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید***ساز با ناله ذریّه زهرا نزنید

سر مردان خدا را به سر نیزه زدید***مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید

به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید***دختران را به کنار سر بابا نزنید

کُشتن فاطمه بین در و دیوار بس است***تازیانه به تن زینب کبری نزنید

گر به دیدار سر پاک حسین آمده اید***اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید


1- لهوف، ص 236.

ص : 75

 

سر نازنین امام حسین علیه السلام در مجلس یزید

راوی گوید: بعد از آن، سر نازنین امام حسین علیه السلام را، به همراه زنان و کودکان آن امام شهید، به مجلس یزید لعین بردند، به گونه ای که همه ایشان را به یک ریسمان بسته بودند و چون با آن حالت وارد مجلس یزید شدند در مقابلش ایستادند و حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «اُنشِدُکَ اللهُ یا یَزیدُ. ما ظَنُّکَ بِرَسوُلِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَو رَآنا عَلی هذِهِ الصِّفَهِ؟» ای یزید! تو را به خدا سوگند می دهم به گمان تو اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را به این هیئت می دید چه می کرد؟

یزید دستور داد ریسمانها را بریدند و سپس آن ملعون، سر مبارک امام علیه السلام را در پیش رو گذاشت و زنان را در پشت سر خود جای داد تا ایشان سر نورانی امام حسین علیه السلام را نبینند؛ ولی زینب علیها السلام سر مبارک برادر خود را دید و از شدت ناراحتی دست برد و گریبانش را پاره نمود و با ناله ای حزین که دل ها را می لرزاند فریاد برآورد: «یا حُسَیناهُ» ای حسین. «یا حَبیبَ رَسوُل اللهِ» ای محبوب رسول خدا. «یَابنَ مَکَّهَ و مِنی» ای فرزند مکه و منی، «یَابنَ فاطِمَهَ الزَّهراءِ سیِّدَهِ النِّساءِ» ای پسر فاطمه زهراء بزرگ زنان عالم «یَابنَ بِنتِ المُصطَفی». ای پسر دختر مصطفی.

به گونه ای که ناله اش دلها را خراشید.

راوی گوید: به خدا سوگند همه کسانی که در مجلس یزید حضور داشتند از ناله جانسوز او به گریه افتادند و یزید ملعون، ساکت نشسته بود.

ص : 76

پس یکی از زنان بنی هاشم که در خانه یزید زندگی می کرد بی اختیار برای امام حسین علیه السلام گریست و به صدای بلند با ناله و افغان گفت: ای محبوب ما، ای سرور و آقای خاندان ما، ای پسر محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ای سرپرست یتیمان، ای امید بی سرپرستان، ای کشته شده به دست اولاد زنازادگان. راوی می گوید: که هر کس از اهل آن مجلس صدای آن زن را می شنید بی اختیار گریه می کرد.(1)

در این اوضاع و احوال بود که یزید ملعون اشعاری خواند که دلیل بر کفر اوست. از جمله این که گفت:

«لَعِبَت هاشِمُ بالمُلکِ فلا***خَبَرٌ جاءَ و لا وَحیٌ نَزَل»

بنی هاشم خواستار سلطنت بودند و آن را به بازی گرفتند؛ در حالی که اسلام را بهانه کردند و در حقیقت نه رسالتی وجود داشت و نه وحیی نازل شده است.

 

خطبه حضرت زینب علیها السلام در شام

اشاره

راوی گوید: در آن هنگام حضرت زینب علیها السلام برخاست و (رو به یزید ملعون کرده) خطبه ای کوبنده ایراد کرد و چنین فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ، و صَلَّی اللهُ علی مُحَمَّدٍ و آلِهِ


1- لهوف، ص 243.

ص : 77

اَجمَعینَ».سپاس خدایی راست که پروردگار جهانیان است و درود بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش باد.

«صَدَقَ اللهُ کَذلِکَ یَقوُلُ:

«ثُمَّ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ اَساؤُا السُّوای اَن کَذَّبوا بآیاتِ اللهِ و کانُوا بِها یَستَهزِؤُنَ» راست گفت خداوند که در کتابش فرمود: سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!

«اَظنَنتَ یا یَزیدُ، حَیثُ اَخَذتَ علینا اَقطارَ الارض و آفاقَ السَّماءِ فَاَصبَحنا نُساقُ کما تُساقُ الاِماءِ، اَنَّ بِنا هواناً علی اللهِ، و بِکَ علیهِ کَرامَهً؟» ای یزید! آیا چنین گمان بردی که چون اقطار زمین و آفاق آسمان را بر ما سخت تنگ گرفتی و راه چاره را بر رویمان محکم بستی به گونه ای که ما را مانند کنیزان به اسارت بگیری، در نزد خدا موجب خواری و ذلت ما و عزت و کرامت تو خواهد بود؟!

«و اَنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ عِندَهُ؟!» و این نشان دهندۀ مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟

«فَشَمَختَ بِاَنفِکَ و نَظَرتَ فی عَطفِکَ» که به این خیال باد در بینی انداخته ای و با غرور و نخوت به اطراف می نگری؟

«جَدلاً مَسروُراً، حینَ رأیتَ الدُّنیا لَکَ مُستَوثِقَهً، و الامُورَ مُتَّسِقَهً» و خوشحال و شادمانی از اینکه کارهای دنیایت روبراه گشته و رشته امورت به هم پیوسته است.

ص : 78

«و حینَ صفا لَکَ مُلکُنا و سُلطانُنا» و منصبی را که حق ما خانواده است، تو به ظلم و ستم از آن خود نموده ای؟!

«فَمَهلاً مَهلاً، اینک آرام باش و صبر کن! اَنَسیِت قَولَ اللهِ عزَّوجَلَّ» آیا سخن خدا را فراموش کرده ای که فرمود:

«و لا یَحسَبَنَّ الذینَ کَفروا اَنَّما نُملی لَهُم خیرٌ لاَنفُسِهِم إنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادوُا إثماً و لَهُم عَذابٌ مُهینٌ». آنان که راه کفر را پیش گرفته اند تصور نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم، به سودشان است! ما برای این که به آنها مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها، عذاب خوار کننده ای مهیاست.

«اَمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ تَخدیرُکَ حَرائِرکَ و اِمائَکَ و سوقُکَ بَناتِ رَسوُلِ اللهِ سَبایا؟!» ای فرزند آزادشدگان، آیا این از عدالت است که بانوان و کنیزانت را در پس پرده و حجاب قرار داده ای، ولی دختران پیغمبر را در حالی که پوشش مناسب ندارند مانند اسیران در شهر بگردانی و در جلو دیدگان نامحرمان به تماشا بگذاری؟! «قَد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ، و اَبدَیتَ وُجوُهَهُنَّ، تَخدُو بِهِنَّ الاعداءُ مِن بَلَدٍ الی بَلَدٍ، و یستَشرِفُهُنَّ اَهلُ المَناهِلِ و المَناقِلِ، و یَتَصفَّحَ وُجوُهَهُنَّ القَریبُ و البَعیدُ، و الدَّنِیُّ و الشَّریفُ، لیسَ مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ ولیٌّ، و لا مِن حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ». حجابهای ایشان را هتک کرده، و آنان را با صورتهای باز، در حالی که دشمنانشان آنها را شهر به شهر می گردانند تا مردم دور و نزدیک و پست و شریف با چشمان اهانت آمیزی به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

ص : 79

بنگرند در حالی که از مردان آنان کسی را باقی نگذاشتی تا یاور و حامی آنها باشند.

«وَ کَیفَ یُرتَجی مُراقَبَهُ مَن لَفَظَ فُوهُ اَکبادَ الازکیاءِ، و نَبَتَ لَحمُهُ مِن دِماءِ الشُّهَداءِ؟!» چگونه می توان امید رعایت از گروهی داشت که پاره های جگر پاکان از دهان آنها فرو ریخته و گوشت تن هایشان از خون شهیدان روییده!؟

 

گریز به شهادت حمزه سید الشهداء علیه السلام

در جنگ اُحد، هند زن ابوسفیان، مادر بزرگ یزید به غلامش که وحشی نام داشت دستور داد که هر طور شده حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به شهادت برساند. در گرماگرم نبرد که حمزه توجهی پشت سرش نداشت، وحشی که در نیزه انداختن ماهر بود با نیزه ای حمزه را هدف قرار داد و وی را به شهادت رساند. هند که کینه زیادی از حمزه در دل داشت به غلامش دستور داد که سینه حمزه را شکافته جگر او را بیرون آورد و سپس جگر او را به دندان گرفت که بخورد و سپس حمزه را مثله کرد و بینی و گوشهای او را بریده، برای خود گردنبندی درست کرد و شهادت حمزه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار گران آمد. به همین دلیل حضرت زینب علیها السلام در سخنانشان اشاره به این ماجرا می کنند که از گروهی که پاره های جگر پاکان از دهانشان ریخته انتظاری نیست.

«وَ کَیفش یَستَبطِاُ فی بَغضاءِ اَهلِ البَیتِ مَن نَظَرَ اِلَینا بِالشَّنَفِ و الشَّنآنِ و الاِحَنِ و الاضغانِ؟» و چگونه در بغض و عداوت ما اهل بیت

ص : 80

کوتاهی نماید، آن کسی که همیشه به چشم دشمنی و به دیده حسد و کینه به سوی ما نگریسته است؟

«ثُمَّ تقُولُ غَیرَ مُتَاَثِّمٍ و لا مُستَعظِمٍ» سپس بدون اینکه خود را گناهکار بشماری و این امر شنیع را بزرگ پنداری چنین شعر می سرایی؟

«لَاَهَلُّوا وَستَهَلُّوا فَرَحاً***ثُمَّ قالُوا یا یَزیدُ لا تُشَل»

ای کاش در گذشتگان من بودند و از روی شادی می گفتند که ای یزید، دستت درد نکند (که چنین از بنی هاشم انتقام کشیدی)

«مُنتَحِیاً علی ثَنایا اَبی عَبدِاللهِ سَیِّدِ شَبابِ اَهلِ الجَنَّهِ تَنکُتُها بِمِخصَرَتِکَ». ای یزید! و اینک تو با عصایت به دندانهای ابی عبدالله علیه السلام اشاره می کنی و با چوب خیزران بر دندانهای ثنایای او که آقای جوانان اهل بهشت است می زنی؟!

 

گریز چوب خیزران بر لب و دندان امام حسین علیه السلام

حضرت زینب علیها السلام اشاره دارد به جنایت دیگری از یزید ملعون که چوب خیزرانی خواست و با آن چوب به لبان مبارک و دندانهای شریف امام حسین علیه السلام می زد. وقتی فاطمه و سکینه دو دختر امام حسین علیه السلام دیدند که یزید بر لب و دندان امام می زند صدای گریه شان بلند شد و به عمه خود زینب علیها السلام پناه بردند و گفتند: یا عمتاه، اِنَّ یَزیداً یَنکُثُ ثَنایا اَبینا بِقَضییِهِ. عمه جان! یزید با چوبدستی خود، دندانهای پیشین پدرمان را

ص : 81

می زند. زینب علیها السلام برخاست و فریاد زد:

«اَتَضرِبُها شَلَّت یَمینُکَ اِنَّها***وُجوُهٌ لِوَجهِ الله طالَ سُجوُدُها»

آیا چوب می زنی؟ دستت شَل گردد، این سر و صورت از چهره هایی است که سالهای طولانی برای خدا سجده کرده است.

این سر زاده زهراست، مزن چوب جفا***لاله گلشن طاهاست، مزن چوب جفا

وجه او وجه خداست، بوسه گاه مصطفی است

دختری مویه کُنان، موی کَنان می گرید***نگهش جانب باباست، مزن چوب جفا

وجه او وجه خداست، بوسه گاه مصطفی است

بر لبِ غرقِ به خونِ سرِ خونینِ پدر***دختری گرمِ تماشاست، مزن چوب جفا

وجه او وجه خداست، بوسه گاه مصطفی است

در این هنگام، ابو برزه اسلمی خطاب به او گفت: وای بر تو ای یزید! به چه جراءت چنین جسارتی می نمایی و با چوب، به گوهر دندان حسین علیه السلام فرزند فاطمه زهراء علیها السلام می زنی؟ من گواهی می دهم که به چشم خود دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دندانهای ثنایای حسن و حسین علیهم السلام را می بوسید و می فرمود: شما دو نفر سید و سرور جوانان اهل بهشت هستید،

ص : 82

خداوند بکشد قاتلان شما را و لعنت کند آنها را و جایگاه ایشان جهنم باد، که بد جایگاهی است.

راوی گوید: یزید از این سخنان عصبانی شد و دستور داد که ابوبرزه را از مجلس خارج کنند. در این هنگام در حالی که او را بر روی زمین می کشیدند از مجلس بیرون کردند.

«و کیفَ لا تَقوُلُ ذلِکَ، و قد نَکَاتَ القُرحَهَ، و استَاصَلتَ الشَّافَهَ بِاِراقَتِکَ دِماءَ ذُریَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم و نُجوُمِ الارضِ مِن آل عَبدِ المُطَّلِبِ؟!» چگونه چنین سخن نگویی در حالی که با ریختن خون اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ستارگان زمین از اولاد عبدالمطلب زخم کهنه دلهای ما را تازه کردی و ریشه ما را بریده و قطع نمودی.

«وَ تَهتِفُ بِاَشیاخِکَ، زَعَمتَ اَنَّکَ تُنادِیهِم!» و به پدران کافر خود بانگ زده، و گمان می کنی که آنها صدای تو را می شنوند.

«فَلَتَردَنَّ وَشیکاً مَورِدَهُم، و لَتَوِدَّنَّ اَنَّکَ شُلِلتَ و بُکِمتَ و لم تَکُن قُلتَ ما قلتَ و فَعَلتَ ما فَعَلتَ». و بدان که تو نیز شتابان به آرامگاه ایشان (در جهنم) خواهی شتافت و در آنجا آرزو می کنی که ای کاش دستانت فلج و زبانت لال بود و این حرفها را نمی زدی.

«اَللهُمَّ خُذ لَنا بحَقِّنا» خداوندا! حق ما را از ستمکاران بگیر.

«وَانتَقِم مِمَّن ظَلَمَنا» و از کسانی که در حق ما ظلم کردند انتقام بگیر.

ص : 83

«وَ احلُل غَضَبَکَ بِمَن سَفَکَ دِمائَنا و قَتلَ حُماتَنا». و غضبت را بر کسانی که خون ما را ریختند و باران ما را کشتند فرود آور.

«فَوَ اللهِ ما فَرَیتَ الا جِلدَکَ، و لا حَزَزتَ الا لَحمَکَ». ای یزید! به خدا سوگند که با این جنایت عظیم، پوست خود را دریدی و گوشت بدن خویش را پاره نمودی!

«و لَتردَنَّ علی رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم بما تَحَمَّلتَ مِن سَفکِ دِماءِ ذُریَّتِهِ، و انتَهَکتَ مِن حُرمَتِهِ فی عِترَتِهِ و لُحمَتِهِ و حیثُ یَجمَعُ اللهُ شَملَهُم وَیَلُمُّ شَعثَهُم و یَأخُذُ بِحَقِّهِم» و فردای قیامت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیایی در حالی که بار گناه کشتن ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر دوش کشیده و حرمت عترت او را شکسته و برآنان که پاره تن رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند ستم نمودی. در آن زمان خدا همه آنان را جمع نموده و پراکندگی آنها را به اتحاد تبدیل کرده و کار ایشان را اصلاح کرده و حق ایشان را از ستمکاران می گیرد. خداوند متعال فرمود: «و لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ امواتاً بَل احیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقوُنَ».

هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

«وَ حَسبُکَ باللهِ حاکِماً، و بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم خَصیماً و بِجَبرَئیلَ ظَهیرا». ای یزید! برای تو همین مقدار بدبختی کافی است که حاکمی چون خدا و دشمنی چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم داری و جبرئیل پشتیبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

ص : 84

«وَ سَیعلَمُ مَن سَوَّلَ لَکَ و مَکَنَّکَ مِن رقابِ المُسلمینَ! بِئسَ للظالِمینَ بَدَلاً و اَیُّکُم شَرٌّ مکاناً و اَضعَفُ جُنداً». به زودی معاویه و یاران بی ایمانت که تو را به خیال استحکام اساس سلطنت انداختند و بر گردن مسلمانان سوار نمودند، خواهند فهمید که ستمکاران را آتش دوزخ بد عوض و پاداشی است و همچنین خواهند دانست که شما ستمکاران یا ما ستم دیدگان، کدامیک جایگاهش بدتر و یاورانش ضعیف تر و کمتر خواهد بود.

«و لَئِن جَرَّت عَلَیَّ الدَّواهی مُخاطَبَتَکَ، انّی لَاَستَصغِرُ قَدرَکَ، و اَستَعظِمُ تَقریعَکَ، و اَستَکثِرُ تَوبیخَکَ» و اگر چه حوادث ناگوار روزگار کار مرا به جایی رسانده که با چون تو ناکسی سخن گویم، ولی با این همه من برای تو ارزشی قائل نیستم و تو مستحق سرزنش زیاد و توبیخ بسیاری.

«لکِنَّ العُیوُنَ عَبری، و الصُّدوُرَ حَرّی». چه کنم که دیدگانم گریان و سینه ام در حال گداختن است.

«الا فَالعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ لِقَتلِ حِزبِ اللهِ النُّجَباءِ بِحِزبِ الشَّیطانِ الطُّلَقاءِ». چه بسیار جای شگفتی است که حزب خدا و مردمان نجیب به دست لشکر شیطان نانجیب که از گروه آزاد شدگانند، شهید شوند.(1)


1- در کلمه (الطُّلقاء) (آزدشدگان)؛ حضرت زینب اشاره دارند به فتح مکه، هنگامی که همه مشرکان در چنگ مسلمانان بودند، ولی پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اِذهَبوا انتُمُ الطُّلقاء. بروید که شما آزادشدگانید.

ص : 85

«فَهذِهِ الاَیدی تَنطُفُ مِن دِمائنا، و الاَفواهُ تَتَحلَّبُ مِن لُحُومِناه». اینک خون ما از دستان شما ریزان است و دهانهایتان از گوشت ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پُر است.

«وَ تِلکَ الجُثَتُ الطَّواهِرُ الزَّواکی تَتَناهَبُهَا العَواسِلُ و تُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الفَراعِلِ». و اینک اجساد پاک شهیدان به وسیله گرگهای درنده تو پاره پاره شدندو در چنگال بچه کفتارها به خون آلوده شدند.

«وَ لَئِن اتَّخَذتَنا مَغنَماً لَتَجدُنا وشیکاً مغرَماً، حینَ لا تَجدُ الا ما قَدَّمَت یَداکَ، و ما رَبُّکَ بِظَلامٍ لِلعَبیدٍ». پس اگر امروز (اسارت) ما را غنیمت شمردی، به زودی متوجه می شوی که بجز خسران و زیان چیزی به دست نیاوردی و آن زمانی است که هر چه از قبل برای خود از پیش فرستاده ای را خواهی دید و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست.

«فَاِلَی اللهِ المُشتَکی، و عَلَیهِ المُعَوَّلُ».و شکایت من به سوی خدای متعال است و تکیه و اعتماد من بر اوست.

«فَکِد کَیدَکَ، واسعَ سَعیَکَ، و ناصِب جُهدکَ» ای یزید! تو مکر و نیرنگهای خویش را به کار گیر و هر کاری که می توانی انجام ده و از هیچ کوششی دریغ مکن؛ «فَوَاللهِ لا تَمحُو ذِکرِنا، و لا تُمیتُ وَحیَنا» اما به خدا سوگند که نمی توانی نام ما را از یادها ببری و نور وحی ما را خاموش کنی.

«وَ لا تُدرِکُ اَمَدَنا، و لا تَرحَضُ عَنکَ عارَها». و به این آرزویت نخواهی رسید و نمی توانی پلیدی این ننگ را از دامان خود پاک کنی.

ص : 86

«وَ هل رأیُکَ الا فَندٌ، و اَیّامُکَ الا عَدَدٌ، و جَمعُکَ الا بَدَدٌ» آیا نمی بینی که رأی و اندیشه ات باطل است و ایام فرمانرواییت کوتاه و اتحاد تو از هم پاشیده می باشد.

«یَومَ یُنادی المُنادی: الا لَعنَهُ اللهِ عَلَی الظّالِمینَ». روزی فرا خواهد رسید که منادی ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

«فَالحَمدُللهِ الَّذی خَتَمَ لِاَوَّلِنا بالسَّعادَهِ و المَغفِرَهِ، و لِاخِرنا بالشَّهادَهِ و الرَّحمَهِ». پس حمد خدای متعال را که اول کار ما را به سعادت و مغفرت و آخر آن را به شهادت و رحمت ختم نمود.

«وَ نَساَلُ اللهَ اَن یُکمِلَ لَهُمُ الثَّوابَ، و یوجِبَ لَهُمُ المَزیدَ، و یُحسِنَ عَلینا الخِلافَهَ» از خداوند متعال چنین مسئلت دارم که به شهیدان کربلا ثواب کامل و زیاد عطا فرماید و ما را جانشینان خوبی برای آنها قرار دهد.

«اِنَّهُ رَحیمٌ وَدودٌ، و حَسبُنا اللهُ و نِعمَ الوَکیلُ». زیرا که او بسیار مهربان و با محبت است، خدا ما را بس است و او خوب وکیلی است.(1)

هنگامی که خطبه پاره تن حضرت زهرا علیها السلام حضرت زینب علیها السلام تمام شد، یزید پلید نتوانست سخنی بگوید جز آنکه این شعر را خواند:

«یا صَیحَهً تُحمَدُ مِن صَوائحِ***ما اَهوَنَ المَوتَ علی النَّوائحِ»


1- منبع خطبه، لهوف، ص 244.

ص : 87

چه نیکوست فریاد فریاد کنندگان و چه آسان است مردن بر زنانی که از درد مصیبت می نالند. راوی گوید، سپس یزید ملعون با اهل شام مشورت کرد که با اسیران چه کند و با ایشان چگونه رفتار نماید؟ آن پلیدهای ناسپاس سخن زشتی گفتند، به سخنی که ذکر آن جایز نیست و اشاره به قتل اهل بیت علیهم السلام نمودند؛ ولی نعمان بن بشیر گفت: ای یزید! فکر کن که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این روزگار می بود چگونه با ایشان رفتار می نمود، اکنون تو همان رفتار را نما.

 

درخواست مرد شامی کنیزی فاطمه دختر امام حسین علیه السلام را در مجلس یزید

مردی از شامیان نظرش به فاطمه بنت الحسین علیها السلام افتاد، در این هنگام به یزید گفت: ای امیرمؤمنان! این کنیزک را به من ببخش.

فاطمه به زینب کبری علیها السلام پناه آورد که ای عمه! یتیمی مرا بس نبود که باید کنیز هم بشوم؟! زینب کبری علیها السلام به او تسلی داده، فرمود: آسوده باش که چنین امری برای این فاسق میسر نیست.

مرد شامی گفت: مگر این کنیزک کیست؟

یزید گفت: فاطمه دختر حسین است و آن یکی نیز زینب دختر علی بن ابی طالب می باشد.

مرد شامی گفت: آن حسین که پسر فاطمه و فرزند علی بن ابی طالب است؟!

یزید گفت: آری، چنین است!

ص : 88

مرد شامی گفت: ای یزید! لعنت حق بر تو باد؛ عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به قتل می رسانی و آنان را اسیر می نمائی؟! به خدا سوگند که من خیال کردم اینها اسیران روم هستند!

یزید گفت: به خدا قسم تو را نیز به اینان ملحق سازم. آنگاه دستور داد آن مرد شامی را گردن زدند.

ص : 89

ص : 90

ص : 91

 

فصل ششم خطبه خوانی امام سجاد علیه السلام در شام

چهل سال تبلیغ بنی امیه بر ضدّ علی علیه السلام

حدود چهل سال در شام و اطراف آن بر ضدّ علی علیه السلام تبلیغ می شد، معاویه و سپس یزید با گماشتن خطیبانِ پول پرست، سالها به مقام امیرالمؤمنین علی علیه السلام فحاشی و جسارت کردند.

بنا به دستور یزید لعین، اهل بیت امام حسین علیه السلام را در شام به زندان بردند. امام سجاد علیه السلام می فرماید: ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم...

روز جمعه ای فرا رسید مسجد اموی پر از جمعیت بود. امام سجاد علیه السلام را به مسجد آورده بودند، تا عظمت یزید را بنگرد. در این حین یزید ملعون دستور داد که خطیبی خائن بر منبر رود و تا می تواند امام حسین علیه السلام و پدر بزرگوارش را دشنام و ناسزا دهد. سخنران مزدور به حکم آن ملعون، بر منبر رفت و آنچه که سزاوار یزید و معاویه بود نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندش سید الشهداء علیه السلام اهانت نموده، بدگویی و دشنام داد و یزید و پدرش معاویه پلید را ستایش کرده و به نیکی نام برد.

در این هنگام امام سجاد علیه السلام با صدای بلند فریاد زد:

ص : 92

 

«وَیلَکَ ایُّها الخَاطِبُ اِشتَرَیتَ مَرضاهَ المَخلوقِ بَسَخَطِ الخالقِ فَتَبَّواً مَقعَدَکَ مِن النّارِ» وای بر تو ای خطیب! آیا خشنودی مخلوق را خریدی، که در عوض دچار خشم و غضب خالق شوی؟! خدا جایگاهت را از آتش جهنم قرار دهد. در اینجا بود که امام سجاد علیه السلام فرمود: « یا یَزیدُ ائذَن لی حَتَّی اُصعَدَ هذِهِ الاعوَادَ فَاتَکَلَّمَ بِکَلِماتِ للهِ فیهِنَّ رضاً و لِهؤلاءِ الجُلَساءِ فیهِنَّ اجرٌ و ثَوابٌ». ای یزید اجازه بده تا بالای این چوبها بروم و سخنانی بگویم که در آن رضایت خدا باشد و برای کسانی که اینجا نشسته اند اجر و ثواب داشته باشد. یزید ملعون قبول نمی کرد، ولی مردم گفتند: اجازه بده تا بالای منبر برود، شاید از او چیزی بشنویم. یزید گفت: اگر او بالای منبر برود، پایین نمی آید مگر اینکه من و دودمان ابوسفیان را مفتضح و رسوا کند. شخصی به او گفت: ای امیر مؤمنان هر چه این شخص بگوید، چندان اهمیتی ندارد؛ بگذار برود و سخنی بگوید. یزید گفت او از خاندانی است که علم را با تمام وجود به کام خود آورده اند.

مردم آنقدر تقاضا کردند که یزید ناگزیر اجازه داد.

خطبه ای در شام عنوان می کنم***دشمن از کارش پشیمان می کنم

گر چه دستم بسته، غل در گردنم***دشمنم را مفتضح، رسوای رسوا می کنم

ص : 93

با بیان خطبه پر شور خود***منعکس آیات قرآن می کنم

پس امام سجاد علیه السلام بالای منبر رفته، سخنان خود را چنین آغاز فرمود.

 

خطبه امام سجاد علیه السلام در شام

اشاره

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

«الحَمدُللهِ الَّذی لا بدایَهَ لَهُ» حمد و سپاس خدایی را که او را آغازی نیست.

«و الدّائِمُ الذی لا نَفادَ لَهُ» و خدای ابدی را که برای تو نابودی و زوالی نیست.

«وَ الاَوَّلُ الَّذی لا اَوَّلَ لِاَوَّلِیَّتِهِ» و اولی که آغازش ابتدایی ندارد.

«و الآخِرُ الَّذی لا مُؤخِّرَ لآخِرِیَّتِهِ» و آخری که پایانش پایانی ندارد.

«و الباقِی بَعدَ فَناءِ الخَلقِ» و خدایی که پس از نیستیِ آفریده ها پایدار و باقی است.

«قَدَّرَ اللَّیالی و الَایّام» خدایی که شب و روزها را اندازه گیری کرد

«و قَسَّمَ فیها بَینَهُمُ الاَقسامَ» و اجزایی برای آن قرار داد

«فَتَبارَکَ اللهُ المَلِکُ العَلامُ» خجسته باد پروردگاری که سلطانی بسیار داناست.

«أیُّها النَّاسُ اُعطینَا سِتّاً» ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده «وَ فُصِّلَنا بِسَبعٍ» و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت

ص : 94

بخشیده است «اُعطِینا العِلمَ و الحِلمَ و السَّماحَهَ و الفَصاحَهَ و الشَّجاعَهَ» به ما علم و بردباری و سخاوت و فصاحت و شجاعت ارزانی داشت «و المَحَبَّهَ فی قُلوُب المُؤمِنینَ» و محبت در قلوب مؤمنین را به ما عطا کرد.

«وَ فُصِّلنَا بِاَنَّ النَّبیَّ المُختَارَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله و سلم و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از ماست.

«وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ» و امیرالمؤمنین علی علیه السلام از ماست.

«وَ مِنَّا الطَّیّارُ» و جعفر طیار از ماست.

«وَ مِنَّا اسَدُ اللهِ و اسَدُ رَسُولِهِ» و شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم - حمزۀ - از ماست.

«وَ مِنَّا سِبطَا هذه الاُمّهِ» و امام حسن و امام حسین علیهم السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ما هستند.(1)

«مَن عرَفَنی فَقد عَرَفَنی وَ مَن لَم یَعرِفنی أنبَاتُهُ بِحَسَبی و نَسَبی» هر کس مرا شناخت که شناخت، و آنان که مرا نشناختند حسب و نسب و (پدران و خاندانم) را به آنان می شناسانم.

«أیُّها النَّاسُ اَنَا ابن مَکَّهَ و مِنی، أنا ابن زَمزَمَ و الصَّفا» ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم.


1- در این خطبه آمده که هفت عامل برتری به اهل بیت داده شده، ولی شش فضیلت بیشتر ذکر نگردیده است. در نقل کامل بهانی آمده است که فضیلت هفتم: «وَ المهدی الذی یَقتُلُ الدَّجالَ مِنّا» و مهدی که دجال را می کشد، از ماست. (نفس المهموم، 450).

ص : 95

«أنَا ابن مَن حَمَلَ الرُّکنَ بِاطرافِ الرِّداءِ» من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با عبای خود حمل کرده، در جای خود نصب فرمود.

«أنَا ابن خَیرِ مَنِ ائتَزَرَ و ارتَدَی» من پسر بهترین کسی هستم که لباس احرام پوشید.

«أنَا ابن خَیرِ مَنِ انتَعَلَ و احتَفی» من پسر بهترین کسین هستم که کفش پوشید و (برای طواف) پابرهنه شد.

«أنَا ابن خَیر مَن حَجَّ و لَبَّی» من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم.

«أنَا ابن مَن اُسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ الی المَسجدِ الاقصَی»

من پسر کسی هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر داده شد.

«أنَا ابن مَن بَلَغَ به جَبرَئیلُ الی سِدرَهِ المُنتَهَی» من پسر آن کسی هستم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد.

«أنَا ابن مَن دَنا فَتَدَلَّی فکانَ قابَ قَوسَینِ أو أدنی» من پسر آن کسی هستم که به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید.

ص : 96

«أنَا ابن مَن صَلَّی بمَلائِکَه السَّماءِ» من پسر آن کسی هستم که با ملائکه آسمان نماز گزارد. «أنا ابن مَن أوحَی الیهِ الجَلیلُ ما أوحَی» من پسر آن کسی هستم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد.

«أنَا ابن مُحَمَّدٍ المُصطَفَی صلی الله علیه و آله و سلم» من پسر محمد مصطفایم.

از این قسمت جدّش علی علیه السلام را در سرزمینی معرفی می کند که سالهای طولانی بر اثر تبلیغ سوء اموی او را سبّ و ناسزا می گفتند و در ابتدای خطبه ها او را توهین می کردند و چنین می فرماید:

«أنَا ابن علیٍّ المُرتَضَی» من پسر علی مرتضایم.

«أنَا ابن مَن ضَرَبَ خَراطیمَ الخَلقِ حتی قالُوا لا إلَهَ إلَّا اللهُ». من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

«أنَا ابن مَن ضَرَبَ بینَ یَدَی رَسولِ اللهِ بِسَیفَینِ و طَعَنَ بِرُمحَینِ» من پسر آن کسی هستم که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دو شمشیر و با دو نیزه می جنگید.

«وَ هاجَرَ الهجرَتَینِ و بایَعَ البَیعَتَینِ» و دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت کرد.

«وَ قاتَلَ ببَدر و حُنَین» و در بدر و حنین با کافران جنگید.

«وَ لم یَکفُر باللهِ طَرفَهَ عَینٍ» و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید.

ص : 97

«أنَا ابن صالِحِ المُؤمِنینَ و وارثِ النَّبییِّنَ» من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیایم.

«وَ قامِعِ المُلحِدینَ» و از بین برنده مشرکان. «وَ یَعسوُب المُسلِمینَ» و امیر مسلمانان و «و نور المُجاهِدینَ» و نور جهادگران «وَ زَین العَابِدینَ» و زینت عبادت کنندگان «وَ تاجِ البَکَّائینَ» و افتخار گریه کنندگانم، و أصبَرِ الصَّابِرینَ» من فرزند بردبارترین بردبارانم.

 

گریز به صبر و مظلومیت علی علیه السلام

اَعرابی نزد علی علیه السلام آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین من مظلوم هستم و به من ظلم شده، علی علیه السلام فرمود: «وَیحَکَ و أنا مَظلوُمٌ ظُلِمتُ عَدَدَ المَدَرِ و الوَبَرِ».وای بر تو، من مظلوم هستم؛ چرا که به تعداد ریگهای بیابان و کُرکِ شتران به من ظلم شده است.

حضرت علی علیه السلام در خطبه شقشقیه می فرماید: صبر کردم در حالی که خار و خاشاک در چشمم و تیغ استخوان در حلقم بود.

در ظلمهای فراوانی که به ایشان شد؛ حضرت به خاطر خدا صبر کرد. ریسمان به گردنش انداخته او را به مسجد بردند! اما صبر کرد. همسر مظلومه اش را سیلی زدند! اما صبر کرد. همسرش را بین در و دیوار قرار دادند! اما صبر کرد. سینه گنجینه اسرار زهرایش را با میخ سرخ شده در، سوراخ کردند! اما صبر کرد. بازوی همسرش را با غلاف شمشیر متورّم کردند! اما صبر کرد. محسنش را به شهادت رساندند! اما صبر کرد. فدک زهرایش را غصب کردند اما صبر کرد. خلافتش را غصب کردند! اما

ص : 98

صبر کرد. بدن زهرایش را نیمه شب غسل داد و کفن کرد و غریبانه تشییع کرد و به خاک سپرد، اما صبر کرد. هنگامی هم که امانت در هم شکسته پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به وی باز گرداند از صبر و نماز استعانت جست و کنار قبر حضرت زهرا علیها السلام دو رکعت نماز خواند. اما یک جا، دیگر مأمور به صبر نبود و آن، جایی بود که خواستند قبر فاطمه اش را نبش کنند؛ لباس جنگ به تن کرد و بینی دشمن حضرت زهرا علیها السلام را به خاک مالید.

«وَ أفضَلِ القائمینَ مِن آل یاسینَ رَسولِ رَبِّ العالَمینَ» و برترین نمازگزاران از اهل بیت فرستادۀ پروردگار جهانیانم، «انا ابن المُؤیَّدِ بِجَبرَئیلَ المَنصوُرِ بِمیکائیلَ» من پسر آن کسی هستم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، «انَا ابن المُحَامی عَن حَرَمِ المُسلِمینَ» من پسر آن کسی هستم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود. «وَ قاتِلِ المَارِقینَ و النَّاکِثینَ و القَاسِطینَ» و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید «وَ المُجاهِدِ أعداءَهُ النَّاصِبینَ» و با دشمنانش مبارزه کرد، «وَ أفخَرِ مَن مَشی مِن قُرَیشٍ أجمَعینَ» من فرزند بهترین قریشم. «و أوَّلِ مَن أجابَ و استَجابَ اللهِ و لِرَسولِهِ مِنَ المُؤمِنینَ» پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفت. «وَ أوَّلِ السَّابِقینَ» من پسر اول سبقت گیرنده در ایمانم. «وَ قاصِمِ المُعتَدینَ و مُبیدِ المُشرِکینَ» و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم. «وَ سَهمٍ مِن مَرامی اللهِ عَلی المُنافِقینَ» من پسر آن کسی هستم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان بود «وَ لِسانِ حِکمَهِ

ص : 99

العَابدینَ و ناصرِ دینِ اللهِ و وَلیِّ أمرِ اللهِ و بُستانِ حِکمَهِ اللهِ و عَیبَهِ عِلمِهِ» و زبان حکمت عبادت کنندگان خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

«سَمحٌ سَخِیُّ بَهِیُّ بُهلولٌ زَکِیُّ ابطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقدامٌ هُمامٌ صابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبُ قَوَّامُ» او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائماً روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. «قاطِعُ الاصلابِ و مُفَرِّقُ الاحزابِ» او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. «أربَطُهُم عِناناً و أثبَتُهُم جَناناً و أمضاهُم عَزیمَهً و أشَدُّهُم شَکیمَهً» او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود «أسَدٌ باسِلٌ یَطحَنُهُم فی الحُروُب إذا ازدَلَفَتِ الاسِنَّهُ و قَرُبَتِ الاعِنَّهُ طَحنَ الرَّحیَ و یَذروهُم فیها ذَروَ الرِّیحِ الهَشیمِ» و همانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. «لَیثُ مُهاجِریُّ» او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری(1) است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.


1- از شجره رسالت و در بیعت شجره شرکت کرد، و از مکه به مدینه هجرت نمود.

ص : 100

«مِنَ العَرَبَ سیِّدُها و مِنَ الوَغَی لَیثُها» او سید عرب است و شیر میدان نبرد است. «وارِثُ المَشعَرَینِ» و وارث دو مشعر است.(1) «و أبُو السِّبطَینِ الحَسَن و الحُسینِ»و پدر دو سبط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حسن و حسین بود. «ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بنِ أبی طالِبٍ» آری او، همان او (که دارای این صفات و ویژگیهای ارزنده است) جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: «انَا ابن فاطِمَهَ الزَّهراءِ انَا ابن سیِّدَهِ النِّّساءِ» من پسر فاطمه زهراء سرور بانوان جهانم، «اَنَا ابن خَدیجَهَ الکُبری» من فرزند خدیجه کبرایم.

 

روضه خوانی امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید ملعون

 

«اَنا ابن المَقتُول ظُلماً» من پسر آن کسی هستم که او را ظالمانه کشتند.

«أنَا ابن المَجزُوز الرَّأسِ مِنَ القَفا» من پسر آن کسی هستم که سر نازنینش را از قفا بریدند.

 

گریز بریدن سر امام حسین علیه السلام از قفا

نقل شده، شمر لعین هر چه خواست سر مطهر امام حسین علیه السلام را از جلو جدا کند نتوانست. بدن حضرت را برگرداند و سر عزیز دل حضرت زهرا علیها السلام


1- ممکن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد، زیرا مشعر به موضعی گفته می شود که دارای درخت زیادی باشد، بنابراین مراد «وارث دو بهشت است»، و در آیه مبارکه آمده است "لمن خاف مقام ربه جنتان"؛ و ممکن است مراد از مشعر، مزدلفه باشد و آن جایی است که حاجیان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در آنجا وقوف می کنند و این موقف از جمله مکانهای حرم است، و در این صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.

ص : 101

را از پشت جدا کرد!! آخر زیر گلوی حسین علیه السلام جای بوسه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، جای بوسه حضرت زهرا علیها السلام است، و در آخرین لحظات جای بوسه حضرت زینب علیها السلام است. «أنَا ابن العَطشانِ حتَّی قَضَی» من پسر آن کسی هستم که با لب تشنه چشم از جهان پوشید.

 

گریز به روضه عطش توسط جبرئیل

نقل شده: جبرئیل برای آدم روضه عطش خواند؛ که ای آدم برای فرزندت مصیبتی رخ می دهد که تمام مصائب در کنارش کوچک است. آدم گفت: آن مصیبت چیست؟ جبرئیل عرضه کرد او را با لب تشنه، غریبانه، تنها و بی یاور می کشند... تشنگی بین او و آسمان مانند دود حائل می شود و از شدت تشنگی عالم به چشمش تیره و تار می شود. و کسی جواب او را نمی دهد مگر با شمشیرها و تیر نیزه ها و ... آیا مگر آب، مهریه مادرش نبود؟! مگر برای بارش باران برای کوفیان بی وفا دعا نکرد؟ مگر لشکر دشمن را، حتی اسبهای آنها را در بین راه کربلا سیراب نکرد؟ پس چرا چنین جبران کردند؟

السلام ای تشنه کام کربلا***السلام ای خامس آل عبا

ای لبانت بوسه گاه فاطمه***ای خجل از تو فرات و علقمه

بر لب دریا لبت خشکیده بود***از عطش کی اصغرت خوابیده بود

کودکانت جملگی بی تاب آب***دور از چشم یتیمان تو خواب

آب دریا بود مهر مادرت***حسرتش می سوخت حلق اصغرت

ص : 102

«أنَا ابن طَریحِ کَربلاءَ» من پسر آن کسی هستم که بدن او را در کربلا روی خاک افکندند و رفتند.

 

گریز به دفن امام حسین علیه السلام

روز یازدهم محرم عمر سعد ملعون بر کشته های سپاه خود نماز خواند و به خاک سپرد و پیکرهای شهیدان را روی خاکها رها کرد و رفت. بعد از چند روز زنان بنی اسد به قتلگاه آمدند و بدنهای پاره پاره را دیدند، که گویی تازه به شهادت رسیده بودند، و خون تازه از پیکر مطهر آنها بیرون می آمد. نزد مردان خود رفتند و گفتند: برخیزید بروید و این پیکرهای پاک را دفن کنید تا لااقل ننگ یاری نکردن آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم از شما برطرف گردد. مردان بنی اسد برخاستند و به سوی قتلگاه روانه شدند. ولی چون پیکرها سر در بدن نداشتند، نشناختند. آخر پیکر را یا از سر می شناسند یا از لباس؛ ولی عزیز فاطمه علیها السلام که سرش روی نیزه در راه کوفه و شام بود و لباسش همه به غارت رفته بود؛ ناگاه سوار ناشناسی را دیدند که با صدای بلند گریه می کرد و می فرمود: «وا اَباه» آه پدرم، «وا اَباعَبدِالله» آه اباعبدالله ... آری او امام سجاد علیه السلام بود. به بنی اسد فرمود: من شما را راهنمایی می کنم. کنار پیکر پدر رفت و اندکی از خاک را برداشت؛ قبر آماده ای پیدا شد. از بنی اسد حصیری طلبید و اعضاء پدر را در میان حصیر گذاشت، و سپس بدن را داخل قبر گذاشت.

بنی اسد بیایید، یک بوریا بیارید***مگر خبر ندارید، حسین کفن ندارد

ص : 103

گل و لاله ببارید، روی قبرش گذارید***مگر خبر ندارید، حسین مادر ندارد

مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود***مگر حسین فاطمه عزیز مصطفی نبود

امام سجاد علیه السلام قبر را از خاک پر کرد و با انگشتش روی قبر نوشت: «هذا قَبرُ الحُسینِ بنِ علیِّ بنِ اَبیطالِب، الَّذی قَتَلوُهُ عَطشاناً غَریباً». این قبر حسین بن علی بن ابیطالب است که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.

«أنَا ابن مَسلُوبِ العِمَامَهِ و الرِّداءِ» من پسر آن کسی هستم که عمامه و ردایش را به غارت بردند.

«أنَا ابن مَن بَکَت عَلیهِ مَلائِکَهُ السَّماءِ» من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریه کردند.

«أنا ابن مَن ناحَت علیهِ الجِنُّ فی الاَرضِ و الطَّیرُ فی الهَواءِ» من پسر آن کسی هستم که جن در زمین و پرنده در هوا برای او گریه و زاری کردند.

«أنا ابن مَن رَأسُهُ علی السِّنَانِ یُهدَی» من پسر آن کسی هستم که سر مقدس او را بر نیزه ها زدند و به اطراف گردانیدند.

 

گریز سر امام حسین علیه السلام روی نیزه

سهل بن سعد ساعدی سر امام علیه السلام را روی نیزه چنین توصیف می کند:

ص : 104

آن سر مهابتی عظیم داشت و نور از آن می تابید. محاسنش مدوّر، آمیخته با اندکی موی سفید و به رنگ، خضاب شده، با چشمانی درشت و سیاه، ابروها باریک و کشیده و به هم پیوسته، پیشانی باز، بینی کشیده، تبسم کنان به جانب آسمان، دیدگانش گویی سمت افق را می نگریست و باد در محاسن او افتاده به راست و چپ می برد، گویی امیرالمؤمنین علیه السلام است.(1)

«أنا ابن مَن حَرَمُهُ مِنَ العِراقِ إلَی الشَّامِ تُسبَی» من پسر آن کسی هستم که خداندانش را از عراق به سوی شام بردند.

«أیُّهَا النَّاسُ إنَّ اللهَ تَعالی و لَهُ الحَمدُ اِبتَلانَا أهلَ البَیتِ بِبَلاءٍ حَسَنٍ» ای مردم خداوند بزرگ که حمد مخصوص اوست ما خاندان را به آزمایش و امتحان خوبی مبتلا کرد.

«حَیثُ جَعَلَ رَایَهَ الهُدَی و العَدلِ و التُّقَی فینَا و جَعَلَ رایَهَ الضَّلالَهِ و الرَّدَی فی غَیرِنَا» تا آنجا که پرچم حق و هدایت و عدالت و پرهیزگاری را به دست ما داد و پرچم هلاکت و گمراهی را در دست دیگران نهاد. «مَعاشِرَ النّاس مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی و مَن لَم یَعرِفنی فَاَنا اُعَرِّفُهُ بِنَفسِی» ای مردم هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس نشناخت پس من خود را معرفی می کنم. «انَا عَلِیُّ بنِ الحُسینِ بنِ علیِّ بنِ ابیطالبٍ». من عَلی بنِ حُسینِ بنِ علیِّ بنِ اَبیطالِبم.


1- کامل بهایی، ج 2، ص 297.

ص : 105

صدای شیون و گریه مردم بلند شد! یزید وحشت کرد و برای آنکه مبادا انقلابی صورت گیرد، دست به نیرنگ زد، تا شاید امام سجاد علیه السلام را ساکت کند و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید.

مؤذن برخاست و فریاد زد: «الله اکبر» همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَا شَیءَ اَکبَرُ مِنَ اللهِ» چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد.

و چون گفت: «أشهَدُ اَنَّ لا إلَهَ إلَّا اللهُ» امام علیه السلام فرمود: «شَهِدَ بِها شَعری و بَشَری و لَحمی و دَمِی»، موی و پوست و گوشت و خونم به یکتائی خدا گواهی می دهد. و هنگامی که گفت: «اَشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللهِ» امام سجاد علیه السلام عمامه اش را از سر برداشت و به مؤذن گفت: تو را به حق این محمد لحظه ای درنگ کن، و از بالای منبر رو به جانب یزید کرد و فرمود: «مُحَمَّدُ هَذَا جَدِّی ام جَدُّکَ» این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است یا جد تو؟ « یا یَزیدُ فَإنِ زَعَمتُ انَّهُ جَدُّکَ فَقَد کَذَبتَ و کَفَرتَ!» ای یزید اگر ادعا می کنی که جد توست پس دروغ گفتی و کافر شدی، و إن زَعَمتُ أنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلتَ عِترَتَهُ» و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتی؟!

«فَلِمَ قَتَلتَ أبی و سبَیتَ حَرَمَهُ و سَبَیتَنی» چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی و مرا اسیر کردی؟! پس از این جملات دست برد و گریبان چاک زد و گریست و فرمود: «مَعاشِرَ النَّاس هَل فیکُم مَن أبُوهُ و جَدُّهُ رَسولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم» ای مردم آیا در میان شما

ص : 106

کسی هست که جدّ و پدرش رسول خدا باشد؟ صدای شیون برخاست.

امام علیه السلام فرمود: به خدا جز من کسی نیست که جدّش رسول خدا باشد. پس چرا این شخص پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟!

آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی: محمد رسول خداست؟! و رو به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدرم، دشمن و طرف دعوی تو هستند. یزید که حرفی برای گفتن نداشت فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز خواندند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند. یزید احساس وحشت کرد و دستور داد، آزادگان کربلا هر چه زودتر به مدینه حرکت کنند.(1)

سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر در کاخش بیاویزند.

هند - دختر عبدالله بن عامر - همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانه اش آویخته است، پرده ای که یزید را از حرمسرای او جدا می کرد، پاره کرد و بدون روسری به سوی یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومی نشسته بود، هند به یزید گفت: ای یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟! یزید از جای خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آری برای حسین ناله کن! و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر او گریه می کنند! خدا عبیدالله بن زیاد، را بکشد که در کشتن حسین شتاب کرد!


1- منبع خطبه، بحار الانوار، ج 45، ص 138 - ص 175.

ص : 107

ص : 108

ص : 109

 

فصل هفتم خطبه خوانی امام سجاد علیه السلام نزدیک مدینه

عزاداری اهلبیت علیهم السلام در شام

راوی گوید: یزید دستور داد که اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را در منزلی جای دادند که از سرما و گرما، در امان نبودند بگونه ای که صورتهایشان پوست انداخت.

خطبه های امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام باعث شد، مردم تغییر جهت دادند و یزید از ترس شورش مردم اظهار پشیمانی می کرد و ابن زیاد را لعنت می نمود و او را به عنوان قاتل معرفی می کرد و به اهلبیت اجازه داد در دمشق برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا عزاداری کنند. همه زن های هاشمی لباس سیاه پوشیدند. و در مدت زمانی که در شهر شام اقامت داشتند، کارشان گریه و زاری و نوحه برای امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا بود.

 

سه درخواست امام سجاد علیه السلام از یزید

راوی گوید: روزی یزید به امام سجاد علیه السلام گفت: وعده کرده بودم که سه حاجت تو را برآورده سازم، حال آنها را از من بخواه.

ص : 110

امام سجاد علیه السلام فرمود: «الاولی: اَن تُریَنی وَجهَ سَیِّدی و مَولایَ و اَبی، الحُسینِ فَاتَزَوَّدُ مِنهُ اَنظُرُ الَیهِ و اُوَدِّعُهُ». اول آنکه سر مبارک سید و مولا و پدرم حضرت سید الشهداء علیه السلام را به من نشان دهی تا از دیدارش توشه برگیرم و به او نگاه کنم و با آن حضرت خداحافظی کنم.

«وَ الثّانِیهُ: اَن تَرُدَّ عَلینا ما اُخِذَ مِنّا». دوم آنکه هر چه از ما به غارت بردند را به ما باز گردانی.

«و الثّالثَهُ: اِن کُنتَ عَزَمتَ علی قَتلی اَن تُوَجِّهَ مَعَ هولاءِ النِّسوَهِ مَن یَردُّهُنَّ الی حَرَمِ جَدِّهِنَّ». سوم اینکه اگر عزم کشتن مرا داری شخص امینی را با این زنان روانه کن تا آنان را به حرم جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم - مدینه - برساند.

یزید گفت: اما سر پدرت را هرگز نخواهی دید و اما کشتن تو، پس از خون تو گذشتم و زنان را بجز تو، کسی دیگر به مدینه نخواهد رسانید و اما آنچه را که از اموال شما برده اند، من چندین برابر قیمت آن را به تو خواهم پرداخت.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «اَمّا مالُکَ فَلا نُریدُهُ، و هُوَ مُوَفَّرُ عَلَیکَ، وَ اِنَّما طَلَبتُ ما اُخِذَ مِنّا، لِاَنَّ فیهِ مِعزَلَ فاطِمَهَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم و مَقنَعَتُها و قِلادَتُها و قَمیصُها». اما ما مال تو را نمی خواهیم؛ و آن ارزانی خودت باد، و این اموال را درخواست کردم به خاطر اینکه در میان آن اموال پارچه ای بود که بافته فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و مقنعه و

ص : 111

گردنبند و پیراهن جده ام فاطمه علیه السلام جزو غارت شده ها بوده است.

یزید دستور داد که آن اموال را باز گرداندند و دویست دینار از اموال خود را به آن حضرت تقدیم کرد که امام سجاد علیه السلام آن را گرفت و در میان فقرا تقسیم نمود.(1)

یزید ملعون که ماندن اهلبیت را در شام خطرناک می دید، در باز گرداندن آنها به وطنشان شتاب کرد و دستور داد که اسیران اهل بیت امام حسین علیه السلام را به سوی مدینه برگردانند. وی جمعی از مردان را به سرپرستی نعمان بن بشیر که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فرد امینی بود، نگهبان اهلبیت علیهم السلام نمود تا آنها را به مدینه باز گردانند.(2)

یزید ملعون دستور داد برای آنها کجاوه ها بستند و زیور نمودند و روکشهای ابریشم بر آن انداختند، اما زینب علیها السلام تا آن صحنه را دید ناراحت شد و فرمود: محمل ها را سیاهپوش کنید تا مردم بدانند ما در مصیبت و عزاداری فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام به سر می بریم.(3)

 

گریز شهادت حضرت رقیه علیها السلام

کاروان از شام حرکت کرد و کم کم از شهر پلیدیها و ظلمها دور می شد. حضرت زینب علیها السلام و همراهان تا دیوارهای شام دیده می شد، بیاد رقیه اشک می ریختند. آخر رقیه امانت امام حسین علیه السلام بود. دختر سه


1- ترجمه لهوف، ص 194.
2- نفس المهموم، ص 268.
3- زینب قهرمان، دختر علی (علیه السلام) ص 348.

ص : 112

ساله ای که نیمه شبی در خرابه شام از خواب بیدار شد و آنقدر گریه کرد و بهانه پدر را گرفت تا اینکه یزید ملعون دستور داد سر بریده پدر را برایش ببرند. سر را وارد خرابه کردند و جلوی این دختر گذاشتند. با دیدن سر پدر شروع به گریه و ناله کرد.

عمه جان بیا ببین، مهمون برامون اومده***یک سرِ غرقه به خون، تو غمسرامون اومده

بگو بچه ها دیگه، گریه و زاری نکنید***از عزا بیرون بیایید که بابامون اومده

مادر علی بیاد، سراغ اکبر بگیره***اینکه توی طبقه، از کربلامون اومده

بگو بچه ها بیان، پاهامونا نشون بدیم***اون که مرحم بذاره، به زخم پامون اومده

مدتی است که رقیه پدر را ندیده؛ اگر پدری به مسافرت رفته باشد بعد از اینکه از سفر برگشت، دختر خردسالش، خبرها را برای پدر بازگو می کند؛ اگر کسی او را اذیت کرده باشد به پدر خبر می دهد. رقیه که به پدر عزیز و محبوبش رسیده؛ شروع به صحبت با سر مطهر کرد.

به قربان سر نورانی تو***چرا خون ریزد از پیشانی تو

رخ من نیلی از سیلی است ای سر***لبان تو چرا نیلی است ای سر

مگر چوب جفا بوسیده بابا***که خون بر روی آن خشکیده بابا

ص : 113

تو از چوب جفا داری نشانه***مرا باشد نشان از تازیانه

ز تو دارم تمنا جان بابا***مرا با خود ببر در نزد زهرا

که گیرم در بغل مانند جانش***دهم من جای سیلی را نشانش

پس از دقایقی عمه اش زینب علیها السلام ببیند که سر مطهر یک طرف خرابه و رقیه سه ساله در طرف دیگر روی زمین افتاد و جانش را فدای پدر کرد و به شهادت رسید. حضرت زینب علیهاالسلام هنگام خروج از شام به زنهای شامی که به بدرقه آمده بودند، سفارش کردند که کنار قبر او بروند و او را فراموش نکنند.(1)

می روم اکنون به چشم اشکبار اما بُوَد***یک وصیت آورید آن را بجا ای اهل شام

بر سر قبر رقیه کو در اینجا شد غریب***گاه بگذارید شمعی از وفا ای اهل شام

خداحافظ رقیّه* خدا حافظ رقیّه* خداحافظ رقیّه

خداحافظ سه ساله* خداحافظ سه ساله* خداحافظ سه ساله

خداحافظ رقیه* خداحافظ رقیّه* خداحافظ رقیّه

 

ورود اهل بیت علیهم السلام به کربلا

راوی گوید: وقتی که زنان و اهل بیت امام حسین علیه السلام را از شام به عراق می بردند، به راهنمای کاروان فرمودند: ما را از راه کربلا ببر. پس وقتی


1- سوگنامه آل محمد، ص 497.

ص : 114

که به قتلگاه شهیدان رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی هاشم را دیدند که با جمعی از آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده اند. هر یک قبری را در بغل گرفتند. حضرت زینب علیها السلام از شدت مصیبت، گریبان خود را پاره کرد و با صدای جانکاه که دلها را جریحه دار می کرد می فرمود: «وااخاه» ای وای برادرم. «واحسیناه» ای وای حسین جانم. «وا حبیبَ رسولِ الله» ای وای محبوب دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ...

به طفلانت نه تنها جای مادر، بلکه من جای پدر بودم***به گلهایت نگر، تا باغبانیهای من بینی

حجاب کودکانت می شدم، وقت کتک خوردن***که نیلی پیکرم، از مهربانی های من بینی

به پاس قهرمانیها، به تن دارم نشانیها***نبودی تا در این ره، قهرمانیهای من بینی

اگر نامحرمی اینجا نبود ای محرم زینب***نشان می دادمت تا آن نشانیهای من بینی

گفت و گفت تا اینکه کنار قبر بیهوش روی زمین افتاد. زنها آب به صورتش پاشیدند تا او را به هوش آوردند. همه به گریه و زاری و ناله و سوگواری پرداختند؛ چنانکه زخم دلها تازه شد. در این هنگام زنان اهل آن وادی بر گرد ایشان جمع شده و چند روزی را به، عزاداری گذراندند.

ص : 115

از بعضی روایات استفاده می شود: پس از سه روز اقامت در کربلا امام سجاد علیه السلام دید چاره ای جز رفتن به سوی مدینه نیست، زیرا عمه ها و کودکان و بانوان را می دید که شب و روز گریه می کنند و از کنار قبری به کنار قبر دیگر می روند و چنین وضعی قابل تحمل نیست. امام سجاد علیه السلام فرمود: وسایل سفر را بردارند و از کربلا به سوی مدینه حرکت نمایند. شترها و محمل ها آماده شد و با آه و ناله از کربلا به سوی مدینه حرکت کردند.

ای ساربان آهسته ران، کآرام جانم مانده است***وان دل که با خود داشتم، با دِلسِتانم مانده است

 

کاروان در نزدیکی مدینه

کاروان هر چه به مدینه نزدیک تر می شد به جای آنکه خوشحال تر شوند ناراحت تر و غمگین تر می شدند چرا که هنگام خروج شدن از مدینه همراه با امام حسین علیه السلام و همه بستگان بودند ولی اکنون از مردان جز امام سجاد علیه السلام کسی باقی نمانده است. دیوارهای مدینه از دور پیدا شد.

 

مرثیه ام کلثوم علیها السلام نزدیک مدینه

ام کلثوم علیها السلام با دیدن دیوارهای مدینه مرثیه ای خواند که دلها را می سوزاند.

«مَدینَهُ جَدِّنا لا تَقبَلِینا***فبالحَسَراتِ و الاَحزانِ جِئنا»

ای مدینه جدّ ما! ما را نپذیر، چرا که ما با حسرتها و رنجها و اندوهها به سوی تو آمدیم.

ص : 116

«اَلا فَاخبِر رَسوُلَ اللهِ عَنّا***بِاَنّا قَد فُجِعنا فی اَبینا»

ای مدینه! از جانب ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر بده، که ما در مصیبت فقدان پدرمان، دردمند و اندوهبار شدیم.

«خَرَجنا مِنکَ بالاَهلینَ جَمعاً***رَجَعنا لا رِجالَ و لا بَنِینا»

ای مدینه! هنگامی که از میان تو بیرون رفتیم بستگانمان همراه ما بودند، ولی اکنون که به سوی تو باز گشته ایم مردان و پسران ما همراهمان نیستند.

«اَلا یا جَدَّنا قَتَلوا حُسَیناً***و لَم یَرعَوا جِنابَ الله فیِنا»

ای جدّ بزرگوار! حسین را کشتند، و به حضور و قرب خدا در مورد ما توجه نکردند.

«اَلا یا جَدَّنا بَلَغَت عِدانا***مُناها و اَشتَفَی الاَعداءُ فیِنا»

ای جدّ بزرگوار! دشمنان به آرزوی خود رسیدند، و دلشان با دیدن مصائب ما شاد گردید.

«لَقَد هَتَکُوا النِّساءَ وَ حَمَّلُوها***عَلی الاَقتابِ قَهراً اَجمَعینا»

آنها حریم بانوان ما را رعایت نکردند، و همه آنان را به اجبار بر جهاز بی روپوش شترها سوار کردند.(1)

 

خبر دادن بشیر به مردم مدینه

بشیر بن حَذلم (جَذلم) می گوید: چون به حوالی مدینه رسیدم، امام سجاد علیه السلام از مرکب فرود آمد و امر فرمود که بارها را از شتران پایین


1- معانی السبطین، ج 2، ص 207.

ص : 117

آورده و خیمه های حرم را بر پا نمودند و زنان آل عصمت و طهارت را از محمل ها فرود آمدند.

آنگاه فرمود: «یا بَشیرُ، رَحِمَ اللهُ اَباکَ لَقَد کانَ شاعِراً، فَهَل تَقدِرُ علی شَیءٍ مِنهُ؟».

ای بشیر! خدا پدرت را رحمت کند که مردی شاعر بود، آیا تو هم بر گفتن شعر توانا هستی؟

بشیر گفت: آری من نیز شاعرم.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَادخُل المَدینَهَ وَانعَ اَباعَبدِاللهِ الحُسَین». وارد مدینه شو و به اهل مدینه خبر شهادت ابی عبدالله الحسین علیه السلام را اعلان کن.

بشیر گفت: من بر اسبم سوار شدم و به سوی مدینه شتافتم و چون به نزدیک مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدم، صدایم را به گریه و ناله بلند کردم و این اشعار را سرودم.

«یا اَهلَ یَثربَ لا مُقامَ لَکُم بها***قُتِلَ الحُسَینُ فَاَدمُعی مِدرارُ»

ای اهل یثرب دیگر در سرزمین مدینه نمانید؛ زیرا که امام حسین علیه السلام را کشتند و از این روست که سیلاب اشک از دیدگان جاری است.

«اَلجسمُ مِنهُ بکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ***وَ الرَّأسُ مِنهُ عَلی القَناه یُدارُ»

چگونه می توانید در مدینه آسوده باشید در حالی که جسم نازنین فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر خاک کربلا افتاده و سر مطهرش بر بالای نیزه هاست و

ص : 118

دشمنان، شهر به شهر آن سر نورانی را می گردانند.(1)

صدا در سینه ها ساکت که اینک یار می آید***ز راه شام و کوفه عابد بیمار می آید

الا ای دردمندانِ مدینه با دو صد حسرت***طبیب دردمندان با دل تبدار می آید

الا ای بانوان اهل یثرب پیشواز آیید***که زینب بی برادر با دل غمبار می آید

بیا ام البنین با دیدۀ گریان تماشا کن***که اردوی حسینی بی سپهسالار می آید

 

گریز به شهادت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

نقل شده: بشیر خبر شهادت چهار فرزند ام البنین را به او داد و خبر شهادت هر کدام را که می داد، ام البنین می گفت: از ابی عبدالله الحسین علیه السلام به من خبر بده؛ فرزندانم و هر کسی که زیر آسمان کبود است همه به فدای ابی عبدالله الحسین علیه السلام بشیر گفت: ام البنین حسین علیه السلام را هم کشتند. ام البنین با صدای گریان و جانسوز گفت: ای بشیر با این خبر، بندهای دلم را پاره کردی.(2)


1- لهوف، ص 266.
2- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ص 528.

ص : 119

می گویند: بعد از حادثه کربلا ام البنین، همه روزه به قبرستان بقیع می آمد و برای چهار فرزندش چنان گریه می کرد، که دوست و دشمن از گریه او به گریه می افتاد.

او چنین مرثیه می خواند که: ای کاش می دانستم، آیا چنین است که به من خبر دادند که دست عباس را از بدن جدا کردند؟ به من خبر رسیده است که بر سر پسرِ دست بریده ام عمود آهنین زده اند، ای وای بر شیر بچه ام که عمود آهنین بر فرقش زده اند. عباسم اگر دست در بدن داشتی و شمشیرت در دستت بود، هیچکس جرأت نزدیک شدن به تو را نداشت.

آری ام البنین؛ دستانش را قطع کردند و عمود آهنین بر فرق مبارکش زدند و آنگاه از روی مرکب، با صورت روی زمین گرم کربلا افتاد و فریاد بر آورد که: «یا اَخا اَدرِک اَخاک»؛ برادر جان برادرت را دریاب. و حسین غریب و مظلوم خود را به بالین سر عباس رساند و فرمود: «اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری» عباسم، الان پشتم شکست. و در این لحظات آخر این زبانحال سقای کربلاست که:

این دقایق آخر، لحظه خوش سقاست***یا اخا سرم اکنون، روی زانوی زهراست

یا اخا چرا مادر، دیدگان تر دارد***مثل تو کنار من، دستُ و بر کمر دارد

یا اخا چرا مادر، صورتش شده نیلی***با وجود بابایم، کی زده به او سیلی

ص : 120

بشیر می گوید: بعد از آنکه خبر مصیبت جانگداز شهدای کربلا را به اهل مدینه بازگو کردم گفتم: اینک علی بن الحسین علیه السلام به همراه عمه ها و خواهرانش به نزدیک شهر شما رسیده اند و در آنجا منزل کرده اند. من فرستاده آن حضرت به سوی شمایم، که محل اقامت آن حضرت را به شما نشان دهم، اینک به محضرش بشتابید! بشیر گفت: وقتی مردم مدینه این خبر جانگداز را شنیدند، کسی از زنان پرده نشین اهل یثرب نماند مگر آن که همه با موی پریشان و صورت خراشان از درون پرده بیرون آمده، در حالی که سیلی بر صورت خود می زدند و فریاد افغان و واویلا و ناله بلند کرده بودند و هیچ گریه و زاری و سوگواری را مانند آن روز در عالم سراغ ندارم. بشیر گفت: اهل مدینه مرا تنها گذاردند و به سرعت تمام به خدمت امام سجاد علیه السلام شتافتند؛ من نیز به اسبم زدم تا به خدمت آن حضرت برسم. وقتی به آنجا رسیدم دیدم ازدحام مردم همه راهها و مکانها را پر نموده؛ لذا مجبور شدم از اسب پیاده شوم و خود را از روی دوش مردم به نزدیک خیمه امام سجاد علیه السلام برسانم و آن حضرت در خیمه بود.

در این هنگام امام سجاد علیه السلام از خیمه بیرون آمد در حالی که دستمالی در دست داشت که اشک خود را با آن پاک می کرد و خادم پشت سر آن حضرت برای ایشان صندلی آورد و آن را بر زمین گذاشت و امام سجاد علیه السلام بر بالای آن قرار گرفت و سیل اشک از دیدگان مبارکش جاری بود و صدای مرد و زن به گریه و ناله بلند شده بود و مردم از هر

ص : 121

طرف به آن حضرت تسلیت می گفتند به گونه ای که تمام آن سرزمین یک پارچه صیحه و فریاد و شیون بود! امام سجاد علیه السلام با دست مبارکش اشاره فرمود، تا مردم سکوت نمایند. سکوت بر همه جا حاکم شد، در این حال حضرت شروع به ایراد خطبه فرمود.

 

خطبه امام سجاد علیه السلام نزدیک مدینه

اشاره

 

بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم

«اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمینَ، الرّحمنِ الرَّحیم، مالِکِ یَومِ الدّینِ، بارءِ الخَلائِقِ اَجمَعینَ» حمد و سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است، بخشنده و مهربان است، فرمانده روز قیامت و آفریننده تمامی آفریدگان است.

«الَّذی بَعُدَ فَارتَفَعَ فی السَّمواتِ العُلی، و قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجوی» همان خدایی که از ادراک عقل های بندگان به حدی دور است که مقام والایش در برگیرنده آسمانهای بلند است و به اندازه ای به بندگانش نزدیک است که کوچکترین اصوات را می شنود.

«نَحمَدُهُ علی عَظائِمِ الامُور، و فَجائعِ الدُّهوُرِ، و الَم الفَواجع، و مَضاضَه اللَّواذعِ، و جَلیلِ الرُّزءِ، و عَظیمِ المَصائِبِ الفاظِعَهِ الکاظَّهِ الفادِحَهِ الجائِحَهِ». خداوند را حمد می کنم بر امور بزرگ و دشوار و مصیبت های روزگار و درد داغهای اندوه آور و واقعه عظیم و مصیبت بزرگ که اندوهش بیکران و بار محنتش سنگین و دشواریش از بین برندۀ صبر داغ دیدگان است.

ص : 122

«اَیُّها القَومُ، اِنَّ اللهَ و لَهُ الحَمدُ اِبتَلانا بمَصائِبَ جَلیلَهٍ، و ثُلمَهٍ فی الاسلامِ عَظیمَهٍ» ای گروه مردم! به درستی که خدایی که سپاسش بر من واجب است، ما را به مصیبت های بزرگ و رخنه های عظیم که در اسلام واقع شد آزمایش نمود.

 

روضه خوانی امام سجاد علیه السلام

 

«قُتِلَ ابُو عَبداللهِ الحُسَین علیه السلام و عِترتُهُ» حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام همراه با اهلبیتش کشته شدند.

«و سُبِیَ نِساؤُهُ و صِبیَتُهُ» و زنان حریمش و دختران کریمش اسیر گردیدند.

«وَ دارُوا بِرَأسِهِ فی البُلدانِ من فَوقِ عامِلِ السِّنانِ» و سر نورانیش را بالای نیزه در شهرها گردانیدند.

«وَ هذِهِ الرَّزِیَّهُ التی لا مِثلُها رَزیَّهٌ» و چنین مصیبتی که هیچ همانند و همتایی ندارد.

«ایُّها النّاسُ، فَاَیُّ رِجالاتٍ مِنکُم یَسُرُّونَ بَعدَ قَتلِهِ؟!» ای مردم! کدامیک از مردان شما پس از شهادت او، می تواند شاد باشد.

«اَم اَیُّ فُؤادٍ لا یَحزَنُ مِن اَجلِهِ» و کدام قلبی است که از غم آن حضرت اندوهگین نشود؟

«اَم اَیَّهُ عینٍ مِنکُم تَحبِسَ دَمعَها و تَضِنُّ عَنِ اِنهِمالِها؟!» و کدام دیده است که می تواند از ریختن اشک خودداری کند؟

ص : 123

«فَلَقَد بَکَتِ السَّبعُ الشِّدادُ لِقَتلِهِ» پس به تحقیق که آسمانهای هفتگانه که دارای بنایی محکم است، در شهادت او گریستند.

«وَ بَکَتِ البِحارُ بِاَمواجِها» و دریاها با امواج خود «وَ السَّمواتُ بِاَرکانِها» و آسمانها با ارکانشان «وَ الاَرضُ بِاَرجائِها» و زمین با اعماق و اطراف خود «وَ الاشجارُ بَاَغصانِها» و درختان با شاخه هایشان «وَ الحِیتانُ و لُجَج البحار»، و ماهی ها و امواج دریاها «وَ المَلائِکَهُ المُقَرَّبوُنَ و اَهلُ السَّمواتِ اَجمَعوُنَ» و فرشتگان مقرب الهی و همه اهل آسمانها، در این مصیبت عزادار بودند و گریستند!

«ایُّها النّاسُ، اَیُّ قلبٍ لا یَنصَدعُ لِقَتلِهِ؟!»

ای مردم! کدام قلب است که در مصیبت آن حضرت از هم نشکافت؟

«اَم ایُّ فُؤادٍ لا یَحِنُّ اِلیهِ؟!» یا کدام دلی است که فریاد و ناله نکرد؟

«اَم ایُّ سمعٍ یَسمَعُ هذهِ الثُّلمَهَ الَّتی ثَلُمَت فی الاسلامِ و لا یَصُمُّ؟!» یا کدام گوش خبر این رخنه ای که بر اسلام وارد گردید، را شنید و کر نشد؟

«ایُّها النّاسُ، اَصبَحنا مَطرودینَ مُشَرَّدینَ مَذُودینَ شاسِعینَ عَنِ الامصارِ، کَانَّنا اَولادُ تُرکٍ او کابُلٍ!» ای مردم ما صبح کردیم در حالی که از وطن خود رانده شده بودیم و در بیابانها سرگردان بودیم، گویا که ما از اهالی ترکستان و کابل هستیم،

ص : 124

«مِن غیرٍ جُرمٍ اِجتَرَمناهُ، و لا مَکروُهٍ ارتَکَبناهُ» بدون آنکه جرمی کرده و یا کار ناپسندی به جا آورده باشیم.

«و لا ثُلمَه فی الاسلام ثَلَمناها، و یا آنکه رخنه ای در دین اسلام نموده باشیم.

«ما سَمِعنا بِهذ فی آبائِنَا الاوَّلینَ، ان هذا الاّ اختّلاقٌ» همانا چنین رفتار اهانت آمیزی را در گذشتگان سراغ نداریم، بلکه این بدعت و جسارت جدیدی است.

«وَ اللهِ، لَو اَنَّ النَّبِیُّ تَقَدَّمَ اِلَیهِم فی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ اِلَیهِم فی الوِصایَهِ بِنا لَما زادُوا عَلی ما فَعَلوُا بِنا» به خدای یگانه سوگند که چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جای وصیت در رعایت حق ما، فرمان جنگ با ما را می داد، این قوم زیادتر از آنچه با ما انجام دادند نمی توانستند انجام دهند.

«فَاِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیهِ راجِعوُنَ، مِن مُصیبَهِ ما اَعظَمَها و اَوجَعَها و اَفجَعَها و اَکَظَّها و اَفظَعَها و اَقدَحَها»، پس اِنّا للهِ و اِنّا الَیهِ راجِعوُنَ از آن مصیبتی که تا چه اندازه بزرگ و سوزنده و فجیع و تلخ و جانسوز بود!

«فَعِندَ اللهِ نَحتَسِبُ فیما اَصابَنا و اَبلَغَ بِنا، فَاِنَّهُ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ».

ما تمامی این مصائب را که به ما رسیده، نزد خدا محاسبه می کنیم؛ زیرا او صاحب عزت و انتقام گیرنده است.(1)


1- منبع خطبه، لهوف سید بن طاووس، ص 270.

ص : 125

 

ورود قافله به مدینه


 

امام سجاد علیه السلام پس از آن خطبه همراه با اهل و عیال وارد شهر مدینه شد. گویند آن روز جمعه بود، مردم مدینه که همراه آن حضرت بودند، گریبان چاک کرده و با لباسهای سیاه و چشمهای گریان حرکت می کردند. شیون مردم به «واحسیناه» بلند بود، و شهر مدینه مانند روزی شده بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت کرده بودند. امام سجاد علیه السلام در آن حال به منزل های بی صاحب مردان خانواده اش نگاه کرد، دید که همه آن خانه های خالی با زبال حال، بر ساکنان سابق خویش نوحه و ناله دارند و بر فقدان حمایتگران و مردان خود، سیلاب اشک از دیدگان می بارند و بر مصیبت صاحبان خود همچون زنان داغدار گریان و سوگوارند و حال آنان را از مسافران سراغ می گیرند. و اندوه ها بر کشته شدگان دارند و فریاد وامصیبتاه از آنان بلند است.(1)

 

رفتن حضرت زینب علیها السلام به مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم

هنگامی که حضرت زینب علیها السلام کنار در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم رسید، دو طرفِ در مسجد را گرفت و گریه جانسوزی کرد و فریاد زد: «یا جدّاهُ اِنّی ناعِیَهٌ اِلَیکَ اَخی الحُسَینِ علیه السلام»

ای جدّ بزرگوار خبر شهادت برادرم حسین علیه السلام را آورده ام.(2)


1- لهوف، ص 274.
2- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ص 512.

ص : 126

 

اُمّ کلثوم کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اُمّ کلثوم هم کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و با آهی سوزان و فریادی دلخراش گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا جَدّاهُ اِنّی ناعِیَهٌ اِلَیکَ وَلَدَکَ الحُسینِ». سلام بر تو ای جد بزرگوارم، خبر شهادت فرزندت حسین را آورده ام. سپس صورت اشک آلودش را به منبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می مالید و مردم به او تسلیت می گفتند.(1)

بازماندگان امام حسین علیه السلام همه کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گریه و زاری می کردند و خود را روی قبر می انداختند و می گفتند: «یا جَدَّنا قَتَلوُا حُسَیناً بِاَرضِ کَربَلا» ای جدّ بزرگوار ما، حسین علیه السلام را در زمین کربلا کشتند.(2)

در روایتی است که اهلبیت متوجه قبر مادرشان حضرت زهرای اطهر علیها السلام شدند و مصائب و درد دلهای خود را بازگو کرده گریه می کردند. بار سنگین مصیبت چنان بر زینب علیها السلام فشار آورد، که بی هوش گردید، وقتی به هوش آمد صدا زد: مادرم! آنقدر تازیانه ام زدند که بدنم مجروح شد. سپس پیراهن سوراخ سوراخ برادرش امام حسین علیه السلام را بیرون آورده فریاد زد: ای مادر برایت سوغات از کربلا آورده ام و آن این پیراهن است. وقتی که مردم مدینه آن پیراهن را دیدند صدای گریه آنان به آسمان رسید. در کتاب لهوف است که در آن پیراهن جای صد و بیست و چند سوراخ و بریدگی بود.


1- معانی السبطین، ج 2، ص 209.
2- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم ص 521.

ص : 127

زینب علیها السلام فرمود: ای مردم مدینه! در کربلا نبودید تا بنگرید چگونه برادرم را کشتند؛ این سوراخهایی که می بینید جای تیرها و شمشیرها و نیزه های دشمن است.(1)

 

عزای عمومی در مدینه

در مدینه پانزده روز عزای عمومی بود و زن و مرد و کوچک و بزرگ با دسته های عزاداری به سوگ نشستند و گریه می کردند.

بعد از این واقعه امام سجاد علیه السلام به مدت چهل سال برای مصائب پدر گریه می کرد و مکرر می فرمود: «قُتِلَ ابن رَسوُلُ اللهِ عَطشاناً». پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تشنه به شهادت رسید. «قُتِلَ ابن رَسوُلُ اللهِ جائِعاً». پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرسنه به شهادت رسید.(2)

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العلمین

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته


1- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ص 523.
2- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ص 527.

ص : 128

 

فهرست منابع

1. قرآن کریم.

2. سید بن طاووس، علی؛ لهوف، ج 5، انتشارات صلاه، 1383، ترجمۀ عباس عزیزی.

3. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار، ج 2، لبنان: دار احیاء التراث العربی.

4. کمره ای، محمد باقر؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمۀ نفس المهموم شیخ عباس قمی؛ ج 3، انتشارات مسجد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

5. قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، ج 6، ج 14، مؤسسۀ درسهایی از قرآن، زمستان 1384.

6. محمدی اشتهاردی، محمد؛ سوگنامۀ آل محمد؛ ج 14، قم: انتشارات ناصر، پاییز 1379.

7. موسوی المقرم، سید عبدالرزاق؛ مقتل الحسین، ج 5، دار الکتب الاسلامی، 1399.

قائمیه

 


دسته بندي: کتاب انلاین,حدیث,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد