فوج

آیا صواب است كه به جهت كدو غضبناك شوی؟
امروز شنبه 22 اردیبهشت 1403
تبليغات تبليغات

تورات_یونُس نبی,32_jonah

32- یونُس نبی

نویسنده: یونس

محل نگارش: نامعلوم

مربوط به تاریخ: ـــــــــــــ

اتمام نگارش: 852 ق.د.م

 

یونس فصل 1

 

1 و كلام یَهُوَه بر یونس بن‌اَمِتّای نازل شده گفت: 2 “برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و بر آن ندا كن زیرا كه شرارت ایشان به حضور من برآمده است.”

3 اما یونس برخاست تا از حضور یَهُوَه به تَرشیش فرار كند و به یافا فرود آمده كشتی‌ای یافت كه عازم تَرشیش بود. پس كرایه‌اش را داده سوار شد تا همراه ایشان از حضور یَهُوَه به تَرشیش برود. 4 و یَهُوَه باد شدیدی بر دریا وزانید كه تلاطم عظیمی در دریا پدید آمد چنانكه نزدیك بود كه كشتی شكسته شود. 5 و ملّاحان ترسان شده هر كدام نزد خدای خود استغاثه نمودند و اسباب را كه در كشتی بود به دریا ریختند تا آنرا برای خود سبك سازند. اما یونس در اندرون كشتی فرود شده دراز شد و خواب سنگینی او را در ربود.

6 و ناخدای كشتی نزد او آمده وی را گفت: “ای كه خفته‌ای تو را چه شده است؟ برخیز و خدای خود را بخوان شاید كه خدا ما را بخاطر آورد تا هلاك نشویم.” 7 و به یكدیگر گفتند: “بیایید قرعه بیندازیم تا بدانیم كه این بلا به سبب چه كس بر ما وارد شده است؟” پس چون قرعه انداختند قرعه به نام یونس درآمد. 8 پس او را گفتند: “ما را اطّلاع ده كه این بلا به سبب چه كس بر ما عارض شده؟ شغل تو چیست و از كجا آمده‌ای و وطنت كدام است و از چه قوم هستی؟” 9 او ایشانرا جواب داد كه: “من عبرانی هستم و از یَهُوَه خدای آسمان كه دریا و خشكی را آفریده است ترسان می‌باشم.” 10 پس آن مردمان سخت ترسان شدند و او را گفتند: “چه كرده‌ای؟” زیرا كه ایشان دانستند كه از حضور یَهُوَه فرار كرده است چونكه ایشانرا اطّلاع داده بود. 11 و او را گفتند: “با تو چه كنیم تا دریا برای ما ساكن شود؟” زیرا دریا در تلاطم همی افزود. 12 و او به ایشان گفت: “مرا برداشته به دریا بیندازید و دریا برای شما ساكن خواهد شد زیرا میدانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد امده است.

13 اما آن مردمان سعی نمودند تا كشتی را به خشكی برسانند اما نتوانستند زیرا كه دریا به ضد‌ّ ایشان زیاده و زیاده تلاطم می‌نمود. 14 پس نزد یَهُوَه دعا كرده گفتند: “آه ای یَهُوَه به خاطر جان این شخص هلاك نشویم و خون بی‌گناه را بر ما مگذار زیرا تو ای یَهُوَه هرچه میخواهی میكنی.” 15 پس یونس را برداشته در دریا انداختند و دریا از تلاطمش آرام شد. 16 و آن مردمان از یَهُوَه سخت ترسان شدند و برای یَهُوَه قربانیها گذرانیدند و نذرها نمودند. 17 و اما یَهُوَه ماهی بزرگی پیدا كرد كه یونس را فرو برد و یونس سه روز و سه شب در شكم ماهی ماند.

یونس فصل 2

 

1 و یونس از شكم ماهی نزد یَهُوَه خدای خود دعا نمود 2 و گفت: “در تنگی خود یَهُوَه را خواندم و مرا مستجاب فرمود. از شكم هاویه تضر‌ّع نمودم و آواز مرا شنیدی. 3 زیرا كه مرا به ژرفی در دل دریاها انداختی و سیلها مرا احاطه نمود. جمیع خیزابها و موجهای تو بر من گذشت. 4 و من گفتم از پیش چشم تو انداخته شدم. لیكن هیكل قُدس تو را باز خواهم دید. 5 آبها مرا تا به جان احاطه نمود و لجه دور مرا گرفت و علف دریا به سر من پیچیده شد. 6 به بنیان كوهها فرود رفتم و زمین به بندهای خود تا به ابد مرا در گرفت. اما تو ای یَهُوَه خدایم حیات مرا از حفره برآوردی. 7 چون جان من در اندرونم بی‌تاب شد یَهُوَه را بیاد آوردم و دعای من نزد تو به هیكل قُدست رسید. 8 آنانی كه اباطیل دروغ را منظور میدارند احسانهای خویشرا ترك می‌نمایند. 9 اما من به آواز تشكّر برای تو قربانی خواهم گذرانید و به آنچه نذر كردم وفا خواهم نمود. نجات از آن یَهُوَه است.” 10 پس یَهُوَه ماهی را امر فرمود و یونس را بر خشكی قّی كرد.

یونس فصل 3

 

1 پس كلام یَهُوَه بار دوم بر یونس نازل شده گفت: 2 “برخیز و به نینوا شهر بزرگ برو و آن وعظ را كه من به تو خواهم گفت به ایشان ندا كن.”

3 آنگاه یونس برخاسته برحسب فرمان یَهُوَه به نینوا رفت. و نینوا بسیار بزرگ بود كه مسافت سه روز داشت. 4 و یونس به مسافت یك روز داخل شهر شده به ندا كردن شروع نمود و گفت: “بعد از چهل روز نینوا سرنگون خواهد شد.” 5 و مردمان نینوا به خدا ایمان آوردند و روزه را ندا كرده از بزرگ تا كوچك پلاس پوشیدند.

6 و چون پادشاه نینوا از این امر اطّلاع یافت از كرسی خود برخاسته ردای خود را از بركند و پلاس پوشیده بر خاكستر نشست. 7 و پادشاه و اكابرش فرمان دادند تا در نینوا ندا در دادند و امر فرموده گفتند كه “مردمان و بهایم و گاوان و گوسفندان چیزی نخورند و نچرند و آب ننوشند. 8 و مردمان و بهایم به پلاس پوشیده شوند و نزد خدا بشد‌ّت استغاثه نمایند و هركس از راه بد خود و از ظلمی كه در دست او است بازگشت نماید. 9 كیست بداند كه شاید خدا برگشته پشیمان شود و از حد‌ّت خشم خود رجوع نماید تا هلاك نشویم؟”

10 پس چون خدا اعمال ایشانرا دید كه از راه زشت خود بازگشت نمودند آنگاه خدا از بلایی كه گفته بود كه به ایشان برساند پشیمان گردید و آنرا بعمل نیاورد.

یونس فصل 4

 

1 اما این امر یونس را به غایت ناپسند آمد و غیظش افروخته شد 2 و نزد یَهُوَه دعا نموده گفت: “آه ای یَهُوَه آیا این سخن من نبود حینی كه در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار كردن به تَرشیش مبادرت نمودم زیرا میدانستم كه تو خدای كریم و رحیم و دیر غضب و كثیر احسان هستی و از بلا پشیمان میشوی؟ 3 پس حال ای یَهُوَه جانم را از من بگیر زیرا كه مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.” 4 یَهُوَه گفت: “آیا صواب است كه خشمناك شوی؟”

5 و یونس از شهر بیرون رفته بطرف شرقی شهر نشست و در آنجا سایه‌بانی برای خود ساخته زیر سایه‌اش نشست تا ببیند بر شهر چه واقع خواهد شد. 6 و یَهُوَه خدا كدویی رویانید و آن را بالای یونس نمو داد تا بر سر وی سایه افكنده. او را از حزنش آسایش دهد و یونس از كدو بینهایت شادمان شد. 7 اما در فردای آنروز در وقت طلوع فجر خدا كِرمی پیدا كرد كه كدو را زد و خشك شد. 8 و چون آفتاب برآمد خدا باد شرقی گرم وزانید و آفتاب بر سر یونس تابید به حد‌ّی كه بیتاب شده برای خود مسألت نمود كه بمیرد و گفت: “مردن از زنده ماندن برای من بهتر است.”

 

9 خدا به یونس جواب داد: “آیا صواب است كه به جهت كدو غضبناك شوی؟” او گفت: “صواب است كه تا به مرگ غضبناك شوم.” 10 یَهُوَه گفت: “دل تو برای كدو بسوخت كه برای آن زحمت نكشیدی و آنرا نمو ندادی كه در یك شب بوجود آمد و در یك شب ضایع گردید. 11 و آیا دل من به جهت نینوا شهر بزرگ نسوزد كه در آن بیشتر از صد و بیست هزار كس می‌باشند كه در میان راست و چپ تشخیص نتوانند داد و نیز بهایم بسیار؟

تورات”

دسته بندي: کتاب انلاین,کتاب عهد عتیق و جدید,
مطالب مرتبط :

ارسال نظر

کد امنیتی رفرش

مطالب تصادفي

مطالب پربازديد